مشخصات شعر

یادش به خیر

آمدم این‌جا دوباره ...؛ لشکرت یادش به خیر!

قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش به خیر!

 

اوّلین باری که اینجا آمدم یادت که هست؟

شد رکابم ساقی آب آورت یادش به خیر!

 

اوّلین باری که این‌جا پهن شد سجّاده‌ام

با اذان دل‌ربای اکبرت، یادش به خیر!

 

حال، من برگشته‌ام امّا نه مثل بار قبل

قامتِ مانند سرو خواهرت یادش به خیر!

 

از امانت‌داری­‌ام دارم خجالت می­‌کشم

بچّه­‌های من فدای دخترت...؛ یادش به خیر!

 

روضۀ دیروزمان این بود با بی­ بی رباب

ای عروس مادر من! اصغرت یادش به خیر!

 

من خودم این‌جا به جسمت پیرهن پوشانده‌­ام

دست‌باف یادگار مادرت یادش به خیر!

 

رفتی و با اشک‌­هایم بدرقه کردم تو را

ای برادر! آن وداع آخرت یادش به خیر!

 

مثل جدّم می‌شدی در پیش چشمان همه

وای من! عمّامۀ پیغمبرت یادش به خیر!

 

ساربان در پیش چشمان خودم تاراج کرد

گوشواره­‌هام... نه ... انگشترت... یادش به خیر!

یادش به خیر

آمدم این‌جا دوباره ...؛ لشکرت یادش به خیر!

قاسم و عون و زهیر و جعفرت یادش به خیر!

 

اوّلین باری که اینجا آمدم یادت که هست؟

شد رکابم ساقی آب آورت یادش به خیر!

 

اوّلین باری که این‌جا پهن شد سجّاده‌ام

با اذان دل‌ربای اکبرت، یادش به خیر!

 

حال، من برگشته‌ام امّا نه مثل بار قبل

قامتِ مانند سرو خواهرت یادش به خیر!

 

از امانت‌داری­‌ام دارم خجالت می­‌کشم

بچّه­‌های من فدای دخترت...؛ یادش به خیر!

 

روضۀ دیروزمان این بود با بی­ بی رباب

ای عروس مادر من! اصغرت یادش به خیر!

 

من خودم این‌جا به جسمت پیرهن پوشانده‌­ام

دست‌باف یادگار مادرت یادش به خیر!

 

رفتی و با اشک‌­هایم بدرقه کردم تو را

ای برادر! آن وداع آخرت یادش به خیر!

 

مثل جدّم می‌شدی در پیش چشمان همه

وای من! عمّامۀ پیغمبرت یادش به خیر!

 

ساربان در پیش چشمان خودم تاراج کرد

گوشواره­‌هام... نه ... انگشترت... یادش به خیر!

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×