- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۲/۰۲
- بازدید: ۶۲۵
- شماره مطلب: ۳۶۰۰
-
چاپ
کنیز آیههای کوثر
سلام بر مادر یاس بهشت
گل تو را خدا چه نیکو سرشت
مطلع شعر و شور، امّالبنین
قصیدۀ شعور، امّالبنین
ای نفست گرمتر از آفتاب
پردهنشین حرم بوتراب
حضرت حیدر به تو دلباخته
خانۀ خود بهر تو پرداخته
فاطمۀ دوم بیت الولی
قلب تو از عشق و صفا صیقلی
از تو شکوفا گل باغ یقین
روشنی چشم و چراغ یقین
رونق کاشانۀ مولا شدی
مادر بچههای زهرا شدی
کنیز آیههای کوثر شدی
فاطمۀ دیگر حیدر شدی
همسر و هم سفرۀ شاه عرب
دامنت آسمان ماه ادب
ادب ز سینۀ تو نوشید شیر
که شد چنین شکوهمند و دلیر
تو پرورش دادهای عباس را
شور و شعور و عشق و احساس را
نوکر آل فاطمه خواندهای
دور سر حسین چرخاندهای
چهار لالهات فدایی شدند
چه عاشقانه کربلایی شدند
چو قافله سوی مدینه آمد
به اشک و آه و سوز سینه آمد
بشیر شعر داغ را جار زد
خزان باغ عشق را زار زد
زینب تو نوای غم ساز کرد
برای تو سفرۀ دل باز کرد
برای تو تمام ماجرا گفت
حماسۀ شهود لالهها گفت
گفت که عباس تو بیدست شد
ساقیات از جام عطش مست شد
برای تو روضۀ علقمه خواند
ز غربت یوسف فاطمه خواند
روضه قتلگاه را شنیدی
چه سخت آه از جگر کشیدی
اگر چه داغدار سقا شدی
گریه کن حسین زهرا شدی
به سوگ آن شهید بیسر حسین
ناله زدی غریب مادر حسین
بقیع شاهد غم و سوز تو
روضه و اشک کار هر روز تو
پیکر لالههای خود ندیدی
شکل چهار قبر میکشیدی
کنار هر کدام مینشستی
ز صبح تا به شام مینشستی
ز روضۀ تو قلب سنگ آب شد
که دشمن تو نیز بیتاب شد
سوختی و سوختی و سوختی
مدینه را به ناله افروختی
اگر چه داغ روی داغ دیدی
به چشم خود خزان باغ دیدی
نخوردهای سیلی و تازیانه
دفن نشد پیکر تو شبانه
چه گویم از علی و غربت او
سوخت مدینه از حکایت او
زخم دل شکستهاش نمک خورد
فاطمۀ اول را کتک خورد
شبانه از خانه غریبانه رفت
شکسته و سوخته پروانه رفت
کنیز آیههای کوثر
سلام بر مادر یاس بهشت
گل تو را خدا چه نیکو سرشت
مطلع شعر و شور، امّالبنین
قصیدۀ شعور، امّالبنین
ای نفست گرمتر از آفتاب
پردهنشین حرم بوتراب
حضرت حیدر به تو دلباخته
خانۀ خود بهر تو پرداخته
فاطمۀ دوم بیت الولی
قلب تو از عشق و صفا صیقلی
از تو شکوفا گل باغ یقین
روشنی چشم و چراغ یقین
رونق کاشانۀ مولا شدی
مادر بچههای زهرا شدی
کنیز آیههای کوثر شدی
فاطمۀ دیگر حیدر شدی
همسر و هم سفرۀ شاه عرب
دامنت آسمان ماه ادب
ادب ز سینۀ تو نوشید شیر
که شد چنین شکوهمند و دلیر
تو پرورش دادهای عباس را
شور و شعور و عشق و احساس را
نوکر آل فاطمه خواندهای
دور سر حسین چرخاندهای
چهار لالهات فدایی شدند
چه عاشقانه کربلایی شدند
چو قافله سوی مدینه آمد
به اشک و آه و سوز سینه آمد
بشیر شعر داغ را جار زد
خزان باغ عشق را زار زد
زینب تو نوای غم ساز کرد
برای تو سفرۀ دل باز کرد
برای تو تمام ماجرا گفت
حماسۀ شهود لالهها گفت
گفت که عباس تو بیدست شد
ساقیات از جام عطش مست شد
برای تو روضۀ علقمه خواند
ز غربت یوسف فاطمه خواند
روضه قتلگاه را شنیدی
چه سخت آه از جگر کشیدی
اگر چه داغدار سقا شدی
گریه کن حسین زهرا شدی
به سوگ آن شهید بیسر حسین
ناله زدی غریب مادر حسین
بقیع شاهد غم و سوز تو
روضه و اشک کار هر روز تو
پیکر لالههای خود ندیدی
شکل چهار قبر میکشیدی
کنار هر کدام مینشستی
ز صبح تا به شام مینشستی
ز روضۀ تو قلب سنگ آب شد
که دشمن تو نیز بیتاب شد
سوختی و سوختی و سوختی
مدینه را به ناله افروختی
اگر چه داغ روی داغ دیدی
به چشم خود خزان باغ دیدی
نخوردهای سیلی و تازیانه
دفن نشد پیکر تو شبانه
چه گویم از علی و غربت او
سوخت مدینه از حکایت او
زخم دل شکستهاش نمک خورد
فاطمۀ اول را کتک خورد
شبانه از خانه غریبانه رفت
شکسته و سوخته پروانه رفت