- تاریخ انتشار: ۱۳۹۳/۰۶/۰۶
- بازدید: ۴۷۶۶۵
- شماره مطلب: ۳۵۴
-
چاپ
چادرت را بتکان! قصد تیمّم داریم
و به همراه همان ابر که باران آورد
مهربانیّ ِ خدا در زد و مهمان آورد
باد، یک نامۀ بیواژه به کنعان آورد
بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد
به سر شعر هوای غزلی زیبا زد
دختر حضرت موسی به دل دریا زد
چادرش دست نوازش به سر دشت کشید
دشت هم از نفس چادر او گل میچید
چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید
من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید
باور این سفر از درک من و ما دور است
شاعرانه غزلی راهی «بیت النور» است
آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید
عشق، همواره به مقصود و به مقصد نرسید
که اویس قرنی هم به محمّد نرسید
عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید
ماند تا آینۀ مادر دنیا باشد
حرم او حرم حضرت زهرا باشد
صبح، شب می شد و شب نیز سحر؛ هفده روز
چشم او چشمهای از خون جگر؛ هفده روز
بین سجاده، ولی چشم به در؛ هفده روز
چشم در راه برادر شد اگر هفده روز،
روز و شب پلکِ ترش روضه مرتب میخواند
شک ندارم که فقط روضۀ زینب میخواند
-
آیات ابراهیم
به منبر میرود دریا، به سویش گام بردارید
هلا! اسلام را از چشمۀ اسلام بردارید
مبادا از قلمها جا بیفتد واژهای، اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید
-
ماه، در کسوت سقا به میان آمده است
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتندگرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت -
حسن ختام
نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من
که میآمد صدای نالههای پنج تن از مناز آنجایی که وابسته است جان من به جان تو
جدا کردند سر از تو، جدا کردند تن از من
میان معرکه هم زخم، هم جان باختن از تو
میان خیمهها هم سوختن، هم ساختن از من -
نفهمیند یاسین را
رکاب آهسته آهسته ترک خورد و نگین افتاد
پر از یاقوت شد عالم، سوار از روی زین افتاددگرگون شد جهان، لرزید دنیا، زیر و رو شد خاک
دمی که زینت دوش نبی روی زمین افتاد
چادرت را بتکان! قصد تیمّم داریم
و به همراه همان ابر که باران آورد
مهربانیّ ِ خدا در زد و مهمان آورد
باد، یک نامۀ بیواژه به کنعان آورد
بوی پیراهنی از سوی خراسان آورد
به سر شعر هوای غزلی زیبا زد
دختر حضرت موسی به دل دریا زد
چادرش دست نوازش به سر دشت کشید
دشت هم از نفس چادر او گل میچید
چه بگویم که بیابان به بیابان چه کشید
من به وصف سفرش هیچ به ذهنم نرسید
باور این سفر از درک من و ما دور است
شاعرانه غزلی راهی «بیت النور» است
آمد اینگونه ولی هر چه که آمد نرسید
عشق، همواره به مقصود و به مقصد نرسید
که اویس قرنی هم به محمّد نرسید
عاقبت حضرت معصومه به مشهد نرسید
ماند تا آینۀ مادر دنیا باشد
حرم او حرم حضرت زهرا باشد
صبح، شب می شد و شب نیز سحر؛ هفده روز
چشم او چشمهای از خون جگر؛ هفده روز
بین سجاده، ولی چشم به در؛ هفده روز
چشم در راه برادر شد اگر هفده روز،
روز و شب پلکِ ترش روضه مرتب میخواند
شک ندارم که فقط روضۀ زینب میخواند
السلام علیک یا بنت فاطمه و خدیجه ... سلام الله علیهما ... زنده باشی سید! حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها و خانم فاطمه ی معصومه سلام الله علیها دستت را بگیرند! هم در این دنیا هم در آخرت. امام عصر علیه السلام یارت باشند.