- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۱
- بازدید: ۱۶۸۸
- شماره مطلب: ۳۴۸۳
-
چاپ
اوج غربت
در اوج غربت و غم زهر کینه یارش بود
میان حجره دلش تنگ گلعذارش بود
در آرزوی جوادش دمی قرار نداشت
به آخرین نفسش چشم انتظارش بود
شکوفههای لبش روی دامنش میریخت
هزار غنچه به لبهای لاله بارش بود
شبیه مارگزیده به خویش میپیچید
نشان از آمدن موسم بهارش بود
میان حجۀ غربت غریب میمیرد
و کاش حداقل خواهرش کنارش بود
گهی حسین و گهی مادر و گهی پسرم
ز نالههای جگرسوز قلب زارش بود
به خشکی دو لب خویش روضهخوان شده بود
برای مرد غریبی که داغدارش بود
به یاد مرد غریبی که بین یک گودال
هجوم نیزه و شمشیر غمگسارش بود
به یاد خواهر مظلومهای که هر منزل
سر برادرش از نیزه سایهسارش بود
به یاد طفل یتیمی که در خرابه شبی
سر پدر جلوی چشمهای تارش بود
به یاد دخترکی که هزار لاله زخم
میان موی پریشان پر غبارش بود
-
سرچشمهی بهار
که جن و انس بفهمند کار ما با توست
تمام هستی مایی فقط خدا با تو است -
روضههای خیزران
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد
ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم
جایی که فرزندت در آنجا روضهخوان باشد
-
کوفه
چشم تو سمت من دل من گیر نیزههاست
این سینه پارهپارهی شمشیر نیزههاست
عشقت مرا به کوچه و بازار میکشد
زینب اسیر رشتهی زنجیر نیزههاست
-
صفحه به صفحه
به سر نعش تو از زندگیم سیر شدم
ای عصایم بنگر بیتو زمینگیر شدم
کار جنگیدن من بعد تو بیفایده است
من که با تو هدف نیزه و شمشیر شدم
اوج غربت
در اوج غربت و غم زهر کینه یارش بود
میان حجره دلش تنگ گلعذارش بود
در آرزوی جوادش دمی قرار نداشت
به آخرین نفسش چشم انتظارش بود
شکوفههای لبش روی دامنش میریخت
هزار غنچه به لبهای لاله بارش بود
شبیه مارگزیده به خویش میپیچید
نشان از آمدن موسم بهارش بود
میان حجۀ غربت غریب میمیرد
و کاش حداقل خواهرش کنارش بود
گهی حسین و گهی مادر و گهی پسرم
ز نالههای جگرسوز قلب زارش بود
به خشکی دو لب خویش روضهخوان شده بود
برای مرد غریبی که داغدارش بود
به یاد مرد غریبی که بین یک گودال
هجوم نیزه و شمشیر غمگسارش بود
به یاد خواهر مظلومهای که هر منزل
سر برادرش از نیزه سایهسارش بود
به یاد طفل یتیمی که در خرابه شبی
سر پدر جلوی چشمهای تارش بود
به یاد دخترکی که هزار لاله زخم
میان موی پریشان پر غبارش بود