- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۸
- بازدید: ۱۲۹۲
- شماره مطلب: ۳۴۵۷
-
چاپ
سوغاتی سفر
ای نیزهدار، آینه بر نیزه میبری
خواهی چگونه از وسط شهر بگذری؟
از کوچههای خلوت آنجا عبور کن
خوب است اندکی به اباالفضل بنگری
کمتر بخند، قاری قرآن دلش شکست
بر آیهها قسم که تو بیدین و کافری
دیگر بس است، نیزۀ خود را زمین مکوب
تو از یهودیان محل سنگدلتری
دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت
حالا تو صاحب دو سه تا، کیسۀ زری
با رقص نیزۀ پدرم قصد کردهای
در پیش چشم عمه لجم را درآوری؟
داری گل سری که عمویم خریده است
بیآبرو! برای که سوغات میبری؟
حس میکنم به دختر خود قول دادهای
از کربلا براش دو خلخال میخری
برگرد و زود مقنعۀ عمه را بده
در حجرههای شهر، حراج است روسری
-
شهر علی نشناخت بانوی خودش را
بالم شکسته، از پرم چیزی نگویم
از کوچ پر دردسرم چیزی نگویم
طوفان سختی باغمان را زیر و رو کرد
از لالههای پرپرم چیزی نگویم
-
استاد درس رزم علمدار کربلا
شاهنشه اریکۀ قدرت اباالحسن
اسطورۀ صلابت و غیرت اباالحسن
یا والی الولی، ید حق، بندۀ خلف
یا مظهر العجایب عالم، شه نجف
-
فصل بلوغ شیعه یقیناً محرم است
در کوچهها، نسیم بهشت محرم است
این شهر بی مجالس روضه، جهنم است
پیراهن سیاه عزاداری شما
زیباترین تجلی عشق مجسم است
-
شرمندهام نمردهام از رنج روضهها
آه دلم به آینه زنگار میزند
پیراهن وصال، تنش زار میزند
عمرم، جوانیام، همه خرج گناه شد
این گریهها زیان مرا جار میزند
سوغاتی سفر
ای نیزهدار، آینه بر نیزه میبری
خواهی چگونه از وسط شهر بگذری؟
از کوچههای خلوت آنجا عبور کن
خوب است اندکی به اباالفضل بنگری
کمتر بخند، قاری قرآن دلش شکست
بر آیهها قسم که تو بیدین و کافری
دیگر بس است، نیزۀ خود را زمین مکوب
تو از یهودیان محل سنگدلتری
دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت
حالا تو صاحب دو سه تا، کیسۀ زری
با رقص نیزۀ پدرم قصد کردهای
در پیش چشم عمه لجم را درآوری؟
داری گل سری که عمویم خریده است
بیآبرو! برای که سوغات میبری؟
حس میکنم به دختر خود قول دادهای
از کربلا براش دو خلخال میخری
برگرد و زود مقنعۀ عمه را بده
در حجرههای شهر، حراج است روسری