مشخصات شعر

سند پاره

از گاهواره تا که شنیدم صدای تو

انداختم سپاه وفا را به پای تو

 

چون من کسی غریب‌نوازی نکرده است

من بودم و اطاعت محض از ولای تو

 

یاری نمانده بود که یاری کند ترا

خونی نمانده بود که ریزد به پای تو

 

آغوش گرم تو که نمی‌شد نصیب من

مقتل کجاست بهتر از این دست‌های تو

 

هل من معین تو به درازا نمی‌کشد

لبّیک طفلک تو و حزن صدای تو

 

این شیر جبهۀ تو دگر شیرخواره نیست

تیر سه شعبه می‌طلبد غصّه‌های تو

 

از خیمه تا مرا نبری گریه می‌کنم

ای مانده روی خاک حرم ردّپای تو

 

ذبح عظیم را به همه می‌دهم نشان

شاید گلوی من بشود خونبهای تو

 

ای از قدیم دیده سند پاره‌پاره را

این پاره حنجرم سند کربلای تو

 

قنداقه دست و پای علی را نبسته است

باید گلوی تشنه شود مبتلای تو

 

ای تیر کینه کم نگذار از گلوی من

شش ماه انتظار کشیدم برای تو

 

گهواره را حراج به غارت گذاشتم

تا معجر رقیّه بماند برای تو

سند پاره

از گاهواره تا که شنیدم صدای تو

انداختم سپاه وفا را به پای تو

 

چون من کسی غریب‌نوازی نکرده است

من بودم و اطاعت محض از ولای تو

 

یاری نمانده بود که یاری کند ترا

خونی نمانده بود که ریزد به پای تو

 

آغوش گرم تو که نمی‌شد نصیب من

مقتل کجاست بهتر از این دست‌های تو

 

هل من معین تو به درازا نمی‌کشد

لبّیک طفلک تو و حزن صدای تو

 

این شیر جبهۀ تو دگر شیرخواره نیست

تیر سه شعبه می‌طلبد غصّه‌های تو

 

از خیمه تا مرا نبری گریه می‌کنم

ای مانده روی خاک حرم ردّپای تو

 

ذبح عظیم را به همه می‌دهم نشان

شاید گلوی من بشود خونبهای تو

 

ای از قدیم دیده سند پاره‌پاره را

این پاره حنجرم سند کربلای تو

 

قنداقه دست و پای علی را نبسته است

باید گلوی تشنه شود مبتلای تو

 

ای تیر کینه کم نگذار از گلوی من

شش ماه انتظار کشیدم برای تو

 

گهواره را حراج به غارت گذاشتم

تا معجر رقیّه بماند برای تو

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×