- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۲
- بازدید: ۱۳۸۹
- شماره مطلب: ۳۳۸۳
-
چاپ
خدای عشق
نگو کفر است، چون این کاروان چندین خدا دارد
خداوند ادب، شاهنشه مهر و وفا دارد
علمداری که ساقی میشود بر سوزش دلها
لقب بابالحوائج، غیرتی چون مرتضی دارد
خدای صبر زینب را بگو درددانۀ زهرا
پدر حیدر، برادر چون امام مجتبی دارد
در آن طوفان نمیدانم چه آمد بر سرت بانو
فقط میدانم این زنجیرها یک ناخدا دارد
خدای عشق میخواند به روی نیزهها قرآن
و این دشت بلا با این خدایان حرفها دارد
گلوی خشک شاه کودکان، لب تشنه میگوید
منم شش ماهه سالاری که نامم هم شفا دارد
خرابه میشود گلگون، صدای گریه میآید
رقیه دخت عاشورا نوای نینوا دارد
خدای عشق
نگو کفر است، چون این کاروان چندین خدا دارد
خداوند ادب، شاهنشه مهر و وفا دارد
علمداری که ساقی میشود بر سوزش دلها
لقب بابالحوائج، غیرتی چون مرتضی دارد
خدای صبر زینب را بگو درددانۀ زهرا
پدر حیدر، برادر چون امام مجتبی دارد
در آن طوفان نمیدانم چه آمد بر سرت بانو
فقط میدانم این زنجیرها یک ناخدا دارد
خدای عشق میخواند به روی نیزهها قرآن
و این دشت بلا با این خدایان حرفها دارد
گلوی خشک شاه کودکان، لب تشنه میگوید
منم شش ماهه سالاری که نامم هم شفا دارد
خرابه میشود گلگون، صدای گریه میآید
رقیه دخت عاشورا نوای نینوا دارد