- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۲۰
- بازدید: ۹۶۵
- شماره مطلب: ۳۳۳۶
-
چاپ
روزی عجیب
روز عجیبی است روزی عجیب
کبوتران تشنه از آب دوری میکنند
و مارهایی آسمان خوار در کمینشانند
دو فرزند دستان مادرشان را به
بازیهای کودکی پیوند میدهند
هر چند همبازیها قشنگ بازی نمیکنند
و این بازی سرهای زیادی را خواهد شکست
دلهای زیادی را
(غولهای این قصه چقدر شکستناپذیرند)
مادر این بار نمیتواند چشم غولهای قصه را درآورد
مادر تنها سکوت میکند و نگاه
نگاه میکند و سکوت
و این غمگینترین سکوت تاریخ است
چه تلخ است و چه شیرین
بدرقه دو پاره تن به مسلخ گاه مرگ
به وادی تولدی ابدی
به فریادهای منتشر در همیشه زمان
دلبستگیها نمیتواند راه را بر اراده پیوستن به سرزمین باران ببندد
بچهها سکوت میکنند و مادر نگاه
مادر سکوت میکند و بچهها نگاه
و بر پیشانی بینالنهرین عرق شرم جاری میشود
دو کبوتر به آسمان میپیوندند
و مارهای آسمان خوار زمین گیر حادثه شدهاند
روزی عجیب
روز عجیبی است روزی عجیب
کبوتران تشنه از آب دوری میکنند
و مارهایی آسمان خوار در کمینشانند
دو فرزند دستان مادرشان را به
بازیهای کودکی پیوند میدهند
هر چند همبازیها قشنگ بازی نمیکنند
و این بازی سرهای زیادی را خواهد شکست
دلهای زیادی را
(غولهای این قصه چقدر شکستناپذیرند)
مادر این بار نمیتواند چشم غولهای قصه را درآورد
مادر تنها سکوت میکند و نگاه
نگاه میکند و سکوت
و این غمگینترین سکوت تاریخ است
چه تلخ است و چه شیرین
بدرقه دو پاره تن به مسلخ گاه مرگ
به وادی تولدی ابدی
به فریادهای منتشر در همیشه زمان
دلبستگیها نمیتواند راه را بر اراده پیوستن به سرزمین باران ببندد
بچهها سکوت میکنند و مادر نگاه
مادر سکوت میکند و بچهها نگاه
و بر پیشانی بینالنهرین عرق شرم جاری میشود
دو کبوتر به آسمان میپیوندند
و مارهای آسمان خوار زمین گیر حادثه شدهاند