- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۱/۰۳
- بازدید: ۱۱۰۷
- شماره مطلب: ۳۲۹۲
-
چاپ
احرامِ دو کوکب
چو زینب بست احرام آن دو کوکب
دعای عشق بودش زیور لب
به عطر معرفت آراست آنان
چنان ماه دو هفته در دل شب
نهان کرد اشک را او از دو گوهر
چو شرمش آمد از روی برادر
دلش آتشفشان لعلش چو گل باز
از آن طاقت هزار الله اکبر
کمر بستند در میدان چو طیّار
علی و حمزه شد ناگه پدیدار
دو تا شیر جوان سالِ سلحشور
بسی کشتند از قوم ستمکار
به سوی آسمانها پر کشیدند
چنان مرغ سبکبالی پریدند
لب تشنه میان خون و آتش
دلی آرام بر دلبر رسیدند
اگر زینب دو فرزندش فدا شد
به نزد شاه دین دِینش ادا شد
نهیب از اشک میزد با شهامت
دلش آرام با نور خدا شد
دو گل پرپر شد از بستان زهرا
شکسته شد دل یاسین و طاها
ز چشم آسمان خون گشت جاری
چو اشک آمد برون از چشم زهرا
احرامِ دو کوکب
چو زینب بست احرام آن دو کوکب
دعای عشق بودش زیور لب
به عطر معرفت آراست آنان
چنان ماه دو هفته در دل شب
نهان کرد اشک را او از دو گوهر
چو شرمش آمد از روی برادر
دلش آتشفشان لعلش چو گل باز
از آن طاقت هزار الله اکبر
کمر بستند در میدان چو طیّار
علی و حمزه شد ناگه پدیدار
دو تا شیر جوان سالِ سلحشور
بسی کشتند از قوم ستمکار
به سوی آسمانها پر کشیدند
چنان مرغ سبکبالی پریدند
لب تشنه میان خون و آتش
دلی آرام بر دلبر رسیدند
اگر زینب دو فرزندش فدا شد
به نزد شاه دین دِینش ادا شد
نهیب از اشک میزد با شهامت
دلش آرام با نور خدا شد
دو گل پرپر شد از بستان زهرا
شکسته شد دل یاسین و طاها
ز چشم آسمان خون گشت جاری
چو اشک آمد برون از چشم زهرا