- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۲/۰۶
- بازدید: ۱۳۸۸
- شماره مطلب: ۳۲۸۳
-
چاپ
سربازهای کوچک من!
سربازهای کوچک من! ... از جلو نظام
آماده باش ... ایست، خبردار ... احترام
دقت کنید ... عرش خدا گُر گرفته است
از شدت محاصره ... از روز ازدحام
هر لحظه از ستاد سماوات در زمین
ارسال میشود به شما آخرین پیام
دارد به سمت چشم شما گام میزند
فرمانده بزرگ زمین ـ عشق ـ این امام ...
وقتی که در مقابل چشمانتان رسید
باید رَسا ... بلند ... بگویید السّلام ...
آقا به ما اجازه بده تا که ساعتی
شمشیر را برون بکشیم از دل نیام
آقا به ما اجازه بده تا به سر رویم
با یک اشاره سمت همین راه ناتمام ...
سربازهای کوچک من! ... یا علی! .. به پیش
سربازهای کوچک من! ...یا علی! ... تمام
-
غزلهای فرات
باز هم کوچه و یک لشگرِ بی عمامه
باز افتاده وسط، حیدرِ بی عمامه
دود از یک طرف و هلهله از سمت دگر
کوچه لبریز شد از یک سرِ بی عمامه
-
سورۀ لب تشنه
داری هوای هیئتمان میکنی حسین
لبریز از فضیلتمان میکنی حسین
داری به سمت هیئتمان گام میزنی
دل آشنای غربتمان میکنی حسین -
دل خوشبو
دست بر سینه فرود آمد و دم خوشبو شد
اشک از چشم برون آمد و غم خوشبو شد
نوحههای دودمه تاب ز هیئت بردند
غم که روی جگرم ریخت، دلم خوشبو شد -
عطر یاس سرخ
بوی سیب سرخ دارد میوزد در کربلا
خاک هم از آسمان دل میبرد در کربلا
یک نفر که جای دستش بال در آورده است
بیخود از خود دور گنبد میپرد در کربلا
سربازهای کوچک من!
سربازهای کوچک من! ... از جلو نظام
آماده باش ... ایست، خبردار ... احترام
دقت کنید ... عرش خدا گُر گرفته است
از شدت محاصره ... از روز ازدحام
هر لحظه از ستاد سماوات در زمین
ارسال میشود به شما آخرین پیام
دارد به سمت چشم شما گام میزند
فرمانده بزرگ زمین ـ عشق ـ این امام ...
وقتی که در مقابل چشمانتان رسید
باید رَسا ... بلند ... بگویید السّلام ...
آقا به ما اجازه بده تا که ساعتی
شمشیر را برون بکشیم از دل نیام
آقا به ما اجازه بده تا به سر رویم
با یک اشاره سمت همین راه ناتمام ...
سربازهای کوچک من! ... یا علی! .. به پیش
سربازهای کوچک من! ...یا علی! ... تمام