- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۸
- بازدید: ۴۱۰۰
- شماره مطلب: ۳۲۷۳
-
چاپ
و زینب که نلرزید ...
حیرتی نیست اگر یک شبه حیدر شده بود
در تب حادثهها پشت برادر شده بود
از بهشت آمد و بارید بر اندام زمین
این چنین بود که تاریخ معطر شده بود
هیچ کس آه جز او هیچ کسی خوب ندید
چند گل از تن این باغچه پرپر شده بود
رودها یک به یک از دشت به دریا رفتند
نوبت رفتن دلدادۀ مادر شده بود
آه مادر و زمین لرزه بر اندامش بود
آسمان سرخ چنان صحنۀ محشر شده بود
درد میآید و اشک است که جا میماند
سمت چشمان برادر که به خواهر شده بود
کوه لرزید ... و زینب که نلرزید ... اگر ...
آه یک لحظه اگر گونۀ اوتر شده بود
و زینب که نلرزید ...
حیرتی نیست اگر یک شبه حیدر شده بود
در تب حادثهها پشت برادر شده بود
از بهشت آمد و بارید بر اندام زمین
این چنین بود که تاریخ معطر شده بود
هیچ کس آه جز او هیچ کسی خوب ندید
چند گل از تن این باغچه پرپر شده بود
رودها یک به یک از دشت به دریا رفتند
نوبت رفتن دلدادۀ مادر شده بود
آه مادر و زمین لرزه بر اندامش بود
آسمان سرخ چنان صحنۀ محشر شده بود
درد میآید و اشک است که جا میماند
سمت چشمان برادر که به خواهر شده بود
کوه لرزید ... و زینب که نلرزید ... اگر ...
آه یک لحظه اگر گونۀ اوتر شده بود