- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۶
- بازدید: ۱۰۷۴
- شماره مطلب: ۳۲۶۳
-
چاپ
اشک شوق
سر زد از شرق آسمان حیا
اختری در طلیعهی امید
دست تقدیر با قضا پیوست
برد او را به خانه خورشید
***
بیکران آسمان عفت و شرم
فخر بر قدر بوتراب نمود
راه سر منزل محبت را
رهرو کوثر انتخاب نمود
***
اشک شوق نگاه او میگفت
رشتهی عهدش آسمانی شد
بانوی عامری نسب در مهر
همچو خورشید جاودانی شد
***
دستهای طلایهدار بهار
خرمی را به ارمغان آورد
خوشه مهر و مهربانی را
هدیه بر باغ و باغبان آورد
***
همنشین بهار عز و شرف
چون صدف شد لبالب از احساس
آمد از دامن شرف به وجود
دُر دریای معرفت، عباس
***
آن بهین بانوی بزرگاندیش
در بلوغ نهال جان کوشید
تا سرانجام رخت غیرت را
بر بلندای قامتش پوشید
***
علقمه شاهد حضورش بود
تا شکُفت از لب عطش لبخند
غرق حیرت شد آب و زد فریاد
که خوش آن مادر و چنین فرزند
***
قطرههای بلوغ اشک بقیع
چلچراغ مزار آن بانوس
بر لب زائران وادی وحی
نام امّالبنین و همت اوست
***
تربتش گر چه خامش است و غریب
نام نیکش تبلور دلهاست
شان او بس همین که در هستی
همسر مرتضی علی، مولاست
***
صد زبان خواهد از خدا «سالار»
به ارادت برای مدحت او
گر چه پای کمیت شعر و شعور
میزند لنگ تا به ساحت او
-
غروب نینوا
هزاران رشتۀ زنجیر، بر پای بهار اینجاست
اسیر پنجه توفان، تمام برگ بار اینجاست
تمام سبزهها در زیر پای خشم توفان سوخت
پرستوهای احساس مهاجر، سوگوار اینجاست
-
بازوان حق
میزند بر هر سکوتم را نوایی دلنشین
در نگاهم آشنایی، مهربانی میکند
تشنهام اما نمیدانم چرا از روی شرمآب با لبهای خشکم سرگرانی میکند
اشک شوق
سر زد از شرق آسمان حیا
اختری در طلیعهی امید
دست تقدیر با قضا پیوست
برد او را به خانه خورشید
***
بیکران آسمان عفت و شرم
فخر بر قدر بوتراب نمود
راه سر منزل محبت را
رهرو کوثر انتخاب نمود
***
اشک شوق نگاه او میگفت
رشتهی عهدش آسمانی شد
بانوی عامری نسب در مهر
همچو خورشید جاودانی شد
***
دستهای طلایهدار بهار
خرمی را به ارمغان آورد
خوشه مهر و مهربانی را
هدیه بر باغ و باغبان آورد
***
همنشین بهار عز و شرف
چون صدف شد لبالب از احساس
آمد از دامن شرف به وجود
دُر دریای معرفت، عباس
***
آن بهین بانوی بزرگاندیش
در بلوغ نهال جان کوشید
تا سرانجام رخت غیرت را
بر بلندای قامتش پوشید
***
علقمه شاهد حضورش بود
تا شکُفت از لب عطش لبخند
غرق حیرت شد آب و زد فریاد
که خوش آن مادر و چنین فرزند
***
قطرههای بلوغ اشک بقیع
چلچراغ مزار آن بانوس
بر لب زائران وادی وحی
نام امّالبنین و همت اوست
***
تربتش گر چه خامش است و غریب
نام نیکش تبلور دلهاست
شان او بس همین که در هستی
همسر مرتضی علی، مولاست
***
صد زبان خواهد از خدا «سالار»
به ارادت برای مدحت او
گر چه پای کمیت شعر و شعور
میزند لنگ تا به ساحت او