- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۱/۰۴
- بازدید: ۱۲۵۱
- شماره مطلب: ۳۱۸۴
-
چاپ
بقیع گشت سرانجام کربلای شما
نسیم سمت دمشق و عراق افتاده
به دست او خبری داغِ داغ افتاده
که جعفر بن محمد به فکر ترویجِ
اصول شیعه برای وفاق افتاده
چنان به بحث نشسته که بین مکتبها
به غیر شیعه تماماً فراق افتاده
به یک روایت قال النبی او حتی
سگ دوانقی از واقواق افتاده
هزار نخبه چنان جابر بن حیان هم
به خاک پای تو با اشتیاق افتاده
ولی مدینۀ بعد از سقیفه در راه است
دری دو مرتبه در احتراق افتاده
میان کوی بنیهاشم از دری دیگر
دوباره میخ به فکر طلاق افتاده
به بیپناهی گنجشکهای شهر قسم
به یک درخت ... نه ... آتش به باغ افتاده
«رواق منظر چشمِ» تو شد که زهرایی
در آستانۀ در ... در رواق افتاده
شنیدهاند اگر کوچه را پسرهایش
برای این پسرش اتفاق افتاده
برای آتشی آماده کردهاند آن را
شبیه جسم تو هر جا اجاق افتاده
مسیر زهر در این سینه خوب معلوم است
به پنبهزار تن تو چراغ افتاده
بقیع گشت سرانجام کربلای شما
که مدتیست بدون سراغ افتاده
به جای اینکه به روی دو پا بلند شود
بدون سر در و دیوار و طاق افتاده
بمیرم ... آه ... که حتی میان زوّارش
فضای دلهره و اختناق افتاده
شب شهادت تو این هم از غریبی توست
که سوی تو گذر یک کلاغ افتاده
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
بقیع گشت سرانجام کربلای شما
نسیم سمت دمشق و عراق افتاده
به دست او خبری داغِ داغ افتاده
که جعفر بن محمد به فکر ترویجِ
اصول شیعه برای وفاق افتاده
چنان به بحث نشسته که بین مکتبها
به غیر شیعه تماماً فراق افتاده
به یک روایت قال النبی او حتی
سگ دوانقی از واقواق افتاده
هزار نخبه چنان جابر بن حیان هم
به خاک پای تو با اشتیاق افتاده
ولی مدینۀ بعد از سقیفه در راه است
دری دو مرتبه در احتراق افتاده
میان کوی بنیهاشم از دری دیگر
دوباره میخ به فکر طلاق افتاده
به بیپناهی گنجشکهای شهر قسم
به یک درخت ... نه ... آتش به باغ افتاده
«رواق منظر چشمِ» تو شد که زهرایی
در آستانۀ در ... در رواق افتاده
شنیدهاند اگر کوچه را پسرهایش
برای این پسرش اتفاق افتاده
برای آتشی آماده کردهاند آن را
شبیه جسم تو هر جا اجاق افتاده
مسیر زهر در این سینه خوب معلوم است
به پنبهزار تن تو چراغ افتاده
بقیع گشت سرانجام کربلای شما
که مدتیست بدون سراغ افتاده
به جای اینکه به روی دو پا بلند شود
بدون سر در و دیوار و طاق افتاده
بمیرم ... آه ... که حتی میان زوّارش
فضای دلهره و اختناق افتاده
شب شهادت تو این هم از غریبی توست
که سوی تو گذر یک کلاغ افتاده
دم اقای رحیمی گرم خیلی شعر زیبا و دارای محتواست واقعا اجرشون با امام حسین