- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۱/۰۴
- بازدید: ۲۳۸۶
- شماره مطلب: ۳۱۷۸
-
چاپ
رأس ساعت سر
کسی که کودکیاش رأس ساعت سر بود
رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود
تمام خاطرۀ کودکی این آقا
پر از حضور غریب گلو و خنجر بود
ز کودکی خودش تا خود همین حالا
همیشه منتظر مردِ آبآور بود
تمام غصهاش این بود که گلوش چرا
بزرگتر ز گلوی علیاصغر بود
تو یک طرف همۀ علم یک طرف اما
چگونه بود که این کفّهها برابر بود
همین که زهر اثر کرد مرد با خود گفت
هشام هر چه که بَد از یزید بهتر بود
-
نهایت توحید
تو آمدی زمین و زمان بیقرار شد
توحید در نهایت خود آشکار شد
با روی کار آمدن رویت، آفتاب؛
از کار سروری جهان برکنار شد
-
اقیانوس آرام
دوتا بازو به دنیا آمده، نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم، پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته، ضامن وامش اباالفضل است
-
روز برادر
اگر در خاک آذربایجان، جانان اباالفضل است
دلیل جان به اسم شهر زنجان، جان ابالفضل است
ستون خیمۀ کرب و بلا در باد و در طوفان
نمیافتد یقین تا تکیهگاه آن اباالفضل است
-
سیاهتر شده ماه محرم از چشمش
نه اینکه سر بزند ماهتاب از دستش
على ست، سرزده یک آفتاب از دستش
براى ثبت نگین عقیق عباسى
على ست ساخته امشب رکاب از دستش
رأس ساعت سر
کسی که کودکیاش رأس ساعت سر بود
رسیده بود به حرفی که حرف آخر بود
تمام خاطرۀ کودکی این آقا
پر از حضور غریب گلو و خنجر بود
ز کودکی خودش تا خود همین حالا
همیشه منتظر مردِ آبآور بود
تمام غصهاش این بود که گلوش چرا
بزرگتر ز گلوی علیاصغر بود
تو یک طرف همۀ علم یک طرف اما
چگونه بود که این کفّهها برابر بود
همین که زهر اثر کرد مرد با خود گفت
هشام هر چه که بَد از یزید بهتر بود