- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۹
- بازدید: ۹۷۵
- شماره مطلب: ۳۱۱۰
-
چاپ
حبیب
گلِ حیرتْ نصیبِ من کجایی؟
حبیب من، حبیب من کجایی؟
تو با آیینهها سوگند خوردی
به لبخندِ خدا پیوند خوردی
هزاران تیر میبارد، ببارد!
هزاران زخم میکارد، بکارد!
حبیب من! بیا باطن عیان کن!
رجزخوان حملهور شو، فتح جان کن!
بتازان اسب! این دشمن حقیرست
که میگوید به خود؛ این شیر پیرست
اگر چه شیر پیری، یکّهتازی
در این میدان سوارِ سرفرازی
حبیبِ ناز! لبخندت گواهیست
که فرجامِ پلشتان روسیاهیست
خضاب از خون خود کن! موسپیدی
تو در این جشن خونین روسپیدی
جوانِ پیری و پیرِ جوانی
جهان را در پی خود میکشانی...
-
دلاویز
خیابان در خیابان داغ جاریست
زمین و آسمان در سوگواریست
بخوان، ای نوحهخوان! از داغ زهرا
که تاراج خزان شد باغ زهرا
-
سوگند و صدا
قسم میخوردم به آن سردارِ بیسر
که از خونش شده کوثر معطّر
قسم خوردم به آن دست بریده
که دنیا مثلِ او هرگز ندیده
-
نوای نینوا
بیا، بشنو نوای نینوا را
بسوز اسطورهها، افسانهها را
حقیقت نیست در آواز آنان
طریقت نیست در پروازِ آنان
-
هیهات!
حسین و اختیار ننگ؟ ... هیهات!
تبسُّم در غبارِ ننگ؟ ... هیهات!
ستم را یاوری کردن تباهیست
ستمکاری سیاهی، روسیاهیست
حبیب
گلِ حیرتْ نصیبِ من کجایی؟
حبیب من، حبیب من کجایی؟
تو با آیینهها سوگند خوردی
به لبخندِ خدا پیوند خوردی
هزاران تیر میبارد، ببارد!
هزاران زخم میکارد، بکارد!
حبیب من! بیا باطن عیان کن!
رجزخوان حملهور شو، فتح جان کن!
بتازان اسب! این دشمن حقیرست
که میگوید به خود؛ این شیر پیرست
اگر چه شیر پیری، یکّهتازی
در این میدان سوارِ سرفرازی
حبیبِ ناز! لبخندت گواهیست
که فرجامِ پلشتان روسیاهیست
خضاب از خون خود کن! موسپیدی
تو در این جشن خونین روسپیدی
جوانِ پیری و پیرِ جوانی
جهان را در پی خود میکشانی...