- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۹
- بازدید: ۱۸۶۱
- شماره مطلب: ۳۱۰۵
-
چاپ
قصۀ قاسم
عزیزان! قصۀ قاسم غریب است
در این میدان دلش حسرتْ نصیب است
رها در بیقراریهاست، این گُل
به شوقِ پَر زدن شیداست، این گُل
صدایش سبز؛ رنگِ رود جاری
طراوتبخش گلهای بهاری
صدایش سرخ؛ رنگِ خون تازه
که از سالار میخواهد اجازه
ـ «خدا را! تا در این باران بخوانم
به خون آیاتی از قرآن بخوانم
به غیرت؛ در هوای عشق باشم
شهیدِ ماجرای عشق باشم
منم قاسم، که روحم مجتباییست
پدر اینجاست، او هم نینواییست
نگاهش را به جان حس میکنم، من
حضورش را عیان حس میکنم، من
صبور و استوار، آن مردِ تنها
جوانمردِ غریب داستانها
پذیرای عروجی عاشقانه
وداعی سبز در بُهت شبانه»
-
دلاویز
خیابان در خیابان داغ جاریست
زمین و آسمان در سوگواریست
بخوان، ای نوحهخوان! از داغ زهرا
که تاراج خزان شد باغ زهرا
-
سوگند و صدا
قسم میخوردم به آن سردارِ بیسر
که از خونش شده کوثر معطّر
قسم خوردم به آن دست بریده
که دنیا مثلِ او هرگز ندیده
-
نوای نینوا
بیا، بشنو نوای نینوا را
بسوز اسطورهها، افسانهها را
حقیقت نیست در آواز آنان
طریقت نیست در پروازِ آنان
-
هیهات!
حسین و اختیار ننگ؟ ... هیهات!
تبسُّم در غبارِ ننگ؟ ... هیهات!
ستم را یاوری کردن تباهیست
ستمکاری سیاهی، روسیاهیست
قصۀ قاسم
عزیزان! قصۀ قاسم غریب است
در این میدان دلش حسرتْ نصیب است
رها در بیقراریهاست، این گُل
به شوقِ پَر زدن شیداست، این گُل
صدایش سبز؛ رنگِ رود جاری
طراوتبخش گلهای بهاری
صدایش سرخ؛ رنگِ خون تازه
که از سالار میخواهد اجازه
ـ «خدا را! تا در این باران بخوانم
به خون آیاتی از قرآن بخوانم
به غیرت؛ در هوای عشق باشم
شهیدِ ماجرای عشق باشم
منم قاسم، که روحم مجتباییست
پدر اینجاست، او هم نینواییست
نگاهش را به جان حس میکنم، من
حضورش را عیان حس میکنم، من
صبور و استوار، آن مردِ تنها
جوانمردِ غریب داستانها
پذیرای عروجی عاشقانه
وداعی سبز در بُهت شبانه»