- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۴
- بازدید: ۶۵۲
- شماره مطلب: ۳۰۰۳
-
چاپ
حیدر دوباره بر آشفته
یک بار دیگر العطشم شعلهور شدهست
چشمانم ار تراوش اندوه، تر شدهست
ای ذوالفقار در تف خون خفته، ای حسین
ای حیدر دوباره برآشفته، ای حسین
اُف بر چنان کسان که نکردند یاریات
آنان که بودشان خبر از زخم کاریات
مختار هم اگر چه کشید انتقام تو
در ظهر مرگ، تیغ نشد در نیام تو
«ما آزمودهایم در این شهر، بخت خویش
باید برون کشید از این ورطه، رخت خویش»
ای ذوالفقار در تف خون خفته، ای حسین
ای حیدر دوباره برآشفته، ای حسین
بانگ شرارهگون تو پیچید در جهان
تا حشر، بوی خون تو پیچید در جهان
حیدر دوباره بر آشفته
یک بار دیگر العطشم شعلهور شدهست
چشمانم ار تراوش اندوه، تر شدهست
ای ذوالفقار در تف خون خفته، ای حسین
ای حیدر دوباره برآشفته، ای حسین
اُف بر چنان کسان که نکردند یاریات
آنان که بودشان خبر از زخم کاریات
مختار هم اگر چه کشید انتقام تو
در ظهر مرگ، تیغ نشد در نیام تو
«ما آزمودهایم در این شهر، بخت خویش
باید برون کشید از این ورطه، رخت خویش»
ای ذوالفقار در تف خون خفته، ای حسین
ای حیدر دوباره برآشفته، ای حسین
بانگ شرارهگون تو پیچید در جهان
تا حشر، بوی خون تو پیچید در جهان