- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۳
- بازدید: ۱۴۷۱
- شماره مطلب: ۲۹۸۱
-
چاپ
قصۀ محنت
در حیرتم، به محشر از این ماجرای او
با قاتلان او چه نماید خدای او
سر بر زند چو با کفن خونچکان، ز خاک
یزدان دادگر، چه دهد خونبهای او
ترسم نبی، لوای شهادت نهد ز کف
بیند چو دستِ بیتنِ صاحب لوای او
آن کس که شکوه از ستمش مصطفی کند
روز جزا چگونه دهد خونبهای او؟
ترسم، علی که جامۀ طاقت، قبا کند
بیند چو خیل بیسر و، گلگون قبای او
ترسم، که رنج و محنت محشر شود فزون
زهرا کند چو قصّۀ محنت فزای او
ترسم، که شام تیره شود روز رستخیز
از دود آه و سوختن خیمههای او
سرها چهسان ز زانوی خجلت جدا شود
در شکوه چون شود سر از تن جدای او
آن روز دیدهها همه گریان شود ز هول
جز چشم گریه کرده به سوگ و عزای او
قصۀ محنت
در حیرتم، به محشر از این ماجرای او
با قاتلان او چه نماید خدای او
سر بر زند چو با کفن خونچکان، ز خاک
یزدان دادگر، چه دهد خونبهای او
ترسم نبی، لوای شهادت نهد ز کف
بیند چو دستِ بیتنِ صاحب لوای او
آن کس که شکوه از ستمش مصطفی کند
روز جزا چگونه دهد خونبهای او؟
ترسم، علی که جامۀ طاقت، قبا کند
بیند چو خیل بیسر و، گلگون قبای او
ترسم، که رنج و محنت محشر شود فزون
زهرا کند چو قصّۀ محنت فزای او
ترسم، که شام تیره شود روز رستخیز
از دود آه و سوختن خیمههای او
سرها چهسان ز زانوی خجلت جدا شود
در شکوه چون شود سر از تن جدای او
آن روز دیدهها همه گریان شود ز هول
جز چشم گریه کرده به سوگ و عزای او