- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۲۳
- بازدید: ۱۷۷۵
- شماره مطلب: ۲۹۱۵
-
چاپ
پیر آسمانی
ای ملائکه محو از جلوههای ذات تو
بین آسمان پهن است، سفرۀ صفات تو
این همه صفات تو، ذات مشترک دارد
از وجود پیغمبر، سفرهات نمک دارد
خضر کربلای من، پیر آسمانیها
روضۀ پر از نورِ آخرالزمانیها
از کجا تو میریزی، جلوههای طاووسی
که فرشته میافتد، پای تو به پابوسی
هر که یوسفت میدید، میبرید دستش را
شوق روی تو میداد، سمت باد هستش را
هر کسی تو را دیده، خوانده قل هواللهی
بس که مثل خورشیدی، بس که این همه ماهی
صبح فیض میگیرد، از رخ مصابیحت
صد بهشت میریزد، از دل مفاتیحت
ای شبیه آیینه، ای که گرم تکثیری
بر حسین تأویلی، بر حسین تفسیری
عشق در تو میدیده، احتشام پیغمبر
احترام تو مثلِ احترام پیغمبر
ای حسین دلتنگ لحن گرم و زیبایت
آیهای تلاوت کن از زبان لیلایت
وقت رفتنت که شد، خیمهها قیامت شد
وقت داغ پیغمبر بر دل امامت شد
هر که بود مجنون شد، لحظهای که لیلا رفت
پشت پای تو دیدند اشکهای بابا رفت
رفتی و دو سه آیه از خدا رجز خواندی
رفتی و در آن میدان ذوالفقار چرخاندی
هر که بین لشگر بود، نقشۀ فرار کشید
سایۀ خودش را از تیغ تو کنار کشید
اخم را کمی واکن جلوه کن تبسّم را
یک نفس ترحم کن ضجّههای مردم را
***
در شلوغی لشگر ابن ملجمی آمد
مثل مسجد کوفه ضربهای به فرقش زد
چشم اسب پرخون شد، رفت در دل لشگر
وای ارباً اربا شد، مصحف علیاکبر
آه رد زانویی سمت او کشیده شد
تا رود کنار او قامتی خمیده شد
قطعهقطعههایش را بین یک عبا پیچید
«إحملوا اخاکم» هاش بین کربلا پیچید
-
عرفات کربلاییها
ظهر زیبای وقوفه، یه وقوف آفتابی
یه وقوف عاشقونه زیر آسمون آبی
عرفات چشش به راهه تا وقوفتو ببینه
تا که یک لحظه کنار صاحب خودش بشینه
-
شیرینترین عبادت
آقا سلام! ماه محرم شروع شد
«باز این چه شورش است و چه ماتم» شروع شد
آقا سلام! کاسۀ اشکی به من دهید
ماه گدایی من و چشمم شروع شد
-
چشم تو و مشک خالی عباس
به پای روضه نشستیم و اشک ناب شدیم
قنوت گریه گرفتیم و مستجاب شدیم
و ما که در پی خورشید نیزهات بودیم
شبانه نور گرفتیم و آفتاب شدیم
-
دو تا بالِ گریه
منو مشغول خودت کن، بزار درگیر تو باشم
واسه من هم سفره بنداز که نمک گیر تو باشم
تا زیر چشمات بمونم، زیر تدبیر تو باشم
دیونم کن، دیونم کن، که به زنجیر تو باشم
پیر آسمانی
ای ملائکه محو از جلوههای ذات تو
بین آسمان پهن است، سفرۀ صفات تو
این همه صفات تو، ذات مشترک دارد
از وجود پیغمبر، سفرهات نمک دارد
خضر کربلای من، پیر آسمانیها
روضۀ پر از نورِ آخرالزمانیها
از کجا تو میریزی، جلوههای طاووسی
که فرشته میافتد، پای تو به پابوسی
هر که یوسفت میدید، میبرید دستش را
شوق روی تو میداد، سمت باد هستش را
هر کسی تو را دیده، خوانده قل هواللهی
بس که مثل خورشیدی، بس که این همه ماهی
صبح فیض میگیرد، از رخ مصابیحت
صد بهشت میریزد، از دل مفاتیحت
ای شبیه آیینه، ای که گرم تکثیری
بر حسین تأویلی، بر حسین تفسیری
عشق در تو میدیده، احتشام پیغمبر
احترام تو مثلِ احترام پیغمبر
ای حسین دلتنگ لحن گرم و زیبایت
آیهای تلاوت کن از زبان لیلایت
وقت رفتنت که شد، خیمهها قیامت شد
وقت داغ پیغمبر بر دل امامت شد
هر که بود مجنون شد، لحظهای که لیلا رفت
پشت پای تو دیدند اشکهای بابا رفت
رفتی و دو سه آیه از خدا رجز خواندی
رفتی و در آن میدان ذوالفقار چرخاندی
هر که بین لشگر بود، نقشۀ فرار کشید
سایۀ خودش را از تیغ تو کنار کشید
اخم را کمی واکن جلوه کن تبسّم را
یک نفس ترحم کن ضجّههای مردم را
***
در شلوغی لشگر ابن ملجمی آمد
مثل مسجد کوفه ضربهای به فرقش زد
چشم اسب پرخون شد، رفت در دل لشگر
وای ارباً اربا شد، مصحف علیاکبر
آه رد زانویی سمت او کشیده شد
تا رود کنار او قامتی خمیده شد
قطعهقطعههایش را بین یک عبا پیچید
«إحملوا اخاکم» هاش بین کربلا پیچید