مشخصات شعر

روضۀ سنگین ارباب؛ از زبان حضرت ام المصائب...

آن گونه را به خاک منه، معجرم که هست
حیف از سر تو نیست بیفتد؟ سرم که هست

گیرم مرا به قتلگهت ره نداد شمر
تا سر نهی به زانوی او، مادرم که هست

پس آن همه فرشتۀ سایه فروش کو؟
یادم نبود، غصه نخور، چادرم که هست

تو «دخترم» نگو که دگر دختر منند
این خیل پا برهنه به دور و برم که هست

دارم سپاه بهر تو می‌آورم حسین
گیرم تو بی سپاه شدی، لشکرم که هست

گفتم به دست خویش طلای مرا ببر
گفتی طلا برای تو انگشترم که هست

روضۀ سنگین ارباب؛ از زبان حضرت ام المصائب...

آن گونه را به خاک منه، معجرم که هست
حیف از سر تو نیست بیفتد؟ سرم که هست

گیرم مرا به قتلگهت ره نداد شمر
تا سر نهی به زانوی او، مادرم که هست

پس آن همه فرشتۀ سایه فروش کو؟
یادم نبود، غصه نخور، چادرم که هست

تو «دخترم» نگو که دگر دختر منند
این خیل پا برهنه به دور و برم که هست

دارم سپاه بهر تو می‌آورم حسین
گیرم تو بی سپاه شدی، لشکرم که هست

گفتم به دست خویش طلای مرا ببر
گفتی طلا برای تو انگشترم که هست

۱ نظر
 
  • زیبا ۱۳۹۵/۰۱/۲۰

    یا حسین ... یا زینب ...

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×