مشخصات شعر

شب اول

دوباره اشک می‌ریزم به پای ماجرایی سرخ

دوباره یار می‌آید وَ بر دوشش عبایی سرخ

 

دوباره روضه می‌خوانند مردم با صدایی سرخ

که بر پا می‌شود یک بار دیگر کربلایی سرخ

 

شب اول که می‌آید دلم بدجور می‌گیرد

و از خون گریه‌های حضرت زهرا نگاهم نور می‌گیرد

 

شب اول که انگار از تمام عالم خاکی جدا هستم

شب اول که از دنیا رها هستم

در این شب زائر کوی دو تا دست جدا هستم

خودم هم خوب می‌دانم شب اول که می‌آید

گرفتار نگاه حضرت خون خدا هستم

 

شب اول که می‌آید چه آسان اشک می‌ریزم

به پای گریۀ زینب فراوان اشک می‌ریزم

 

شبیه ابر باران اشک می‌ریزم،

وَ محو روضه‌ها هستم

که گاهی نیزه می‌بینم و گاهی برق شمشیری

میان معرکه گرد و غبار جنگ و درگیری

ندارم هیچ تقصیری

که من با روضه‌هایت آشنا هستم

و انگاری که عادت کرده‌ام آقا و عمر خویش را

وقف تو و سینه‌زنی و اشک و هیأت کرده‌ام آقا

شب اول که می‌آید پر از بغضم، پر از فریاد

به یاد ماجرایی که بیابان دست زینب داد

و آن گیسوی سوزان رها در باد

به یاد شعله‌هایی که به جان خیمه‌ها افتاد

شب اول که می‌آید

به قدر ده شب اول دلم خون است

نگاهم خیس و قلبم نیز مجنون است

و با هر روضه‌ای

که روضه‌خوان خوانده‌ست بی‌تردید

تو را در عرش در اعلی زیارت کرده‌ام آقا

 

بیا در این شب اول مرا هم آسمانی کن

بیا مهمان‌نواز امشب هم از من میزبانی کن

 

شب اول

دوباره اشک می‌ریزم به پای ماجرایی سرخ

دوباره یار می‌آید وَ بر دوشش عبایی سرخ

 

دوباره روضه می‌خوانند مردم با صدایی سرخ

که بر پا می‌شود یک بار دیگر کربلایی سرخ

 

شب اول که می‌آید دلم بدجور می‌گیرد

و از خون گریه‌های حضرت زهرا نگاهم نور می‌گیرد

 

شب اول که انگار از تمام عالم خاکی جدا هستم

شب اول که از دنیا رها هستم

در این شب زائر کوی دو تا دست جدا هستم

خودم هم خوب می‌دانم شب اول که می‌آید

گرفتار نگاه حضرت خون خدا هستم

 

شب اول که می‌آید چه آسان اشک می‌ریزم

به پای گریۀ زینب فراوان اشک می‌ریزم

 

شبیه ابر باران اشک می‌ریزم،

وَ محو روضه‌ها هستم

که گاهی نیزه می‌بینم و گاهی برق شمشیری

میان معرکه گرد و غبار جنگ و درگیری

ندارم هیچ تقصیری

که من با روضه‌هایت آشنا هستم

و انگاری که عادت کرده‌ام آقا و عمر خویش را

وقف تو و سینه‌زنی و اشک و هیأت کرده‌ام آقا

شب اول که می‌آید پر از بغضم، پر از فریاد

به یاد ماجرایی که بیابان دست زینب داد

و آن گیسوی سوزان رها در باد

به یاد شعله‌هایی که به جان خیمه‌ها افتاد

شب اول که می‌آید

به قدر ده شب اول دلم خون است

نگاهم خیس و قلبم نیز مجنون است

و با هر روضه‌ای

که روضه‌خوان خوانده‌ست بی‌تردید

تو را در عرش در اعلی زیارت کرده‌ام آقا

 

بیا در این شب اول مرا هم آسمانی کن

بیا مهمان‌نواز امشب هم از من میزبانی کن

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×