- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۳
- بازدید: ۱۶۹۲
- شماره مطلب: ۲۶۸۵
-
چاپ
حضرت قرآن
ایمان کنار پای تو حیران نشسته است
ای غیرممکنی که به امکان نشسته است
انکار روشنایی خورشید ممکن است
تا روبروی چشم نبینان نشسته است
بوی بهشت میدهد امّا جهنّم است
این خاک بس که لاله به دامان نشسته است
صفیّن بود و واقعه پایان گرفته بود
بالای نیزه حضرت قرآن نشسته است
در ملک آب و آینه قحطی رسیده است
از بس کویر بر لب باران نشسته است
تا آخرین مطاع نفس را فدا کند
چشمانتظار پای سواران نشسته است
آتش مزن به چادر گلپونهها خزان
آن سوی پرده بوی بهاران نشسته است
رنگین کمان تمام تنش سرخ میدمد
خون جای اشک بر تن باران نشسته است
-
آبروداری
چشم اگر امسال را هم آبروداری کند
گریه میخواهد مرا از هرچه خود، عاری کند
هرکسی اینجا هنر کرده است، با اشک آمده است
کاش پلک از این هنرها پردهبرداری کند
-
راه عاشقی
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
سر پیری عجب شوری است در چشمانت ای مومن!
جوان بودن به ظاهر نیست، باید دل جوان باشد
-
امام پریها
حیا به دست تو آموخت دلبریها را
و آمدی که امامت کنی پریها را
بیا ببین زنی از نسل کربلا، زینب
چنان تو کرده ادا حقّ خواهریها را
خطیب خطبۀ غربت، رضای خفته به قم
بگیر دست دل پای منبریها را
-
قشلاق عشق
ای از تبار عاطفه ضامن شو، از چنگ هر چه حادثه آهو را
قشلاق عشق کوی بهارانت، ای جَلد کرده هر چه پرستو را
ماه شب چهارده عصمت، در چاه رفته یوسف سامرّا
دنیا تمام دیدۀ یعقوب است، از عالمی دریغ مکن سو را
حضرت قرآن
ایمان کنار پای تو حیران نشسته است
ای غیرممکنی که به امکان نشسته است
انکار روشنایی خورشید ممکن است
تا روبروی چشم نبینان نشسته است
بوی بهشت میدهد امّا جهنّم است
این خاک بس که لاله به دامان نشسته است
صفیّن بود و واقعه پایان گرفته بود
بالای نیزه حضرت قرآن نشسته است
در ملک آب و آینه قحطی رسیده است
از بس کویر بر لب باران نشسته است
تا آخرین مطاع نفس را فدا کند
چشمانتظار پای سواران نشسته است
آتش مزن به چادر گلپونهها خزان
آن سوی پرده بوی بهاران نشسته است
رنگین کمان تمام تنش سرخ میدمد
خون جای اشک بر تن باران نشسته است