مشخصات شعر

حضرت قرآن

ایمان کنار پای تو حیران نشسته است

ای غیرممکنی که به امکان نشسته است

 

انکار روشنایی خورشید ممکن است

تا روبروی چشم نبینان نشسته است

 

بوی بهشت می‌دهد امّا جهنّم است

این خاک بس که لاله به دامان نشسته است

 

صفیّن بود و واقعه پایان گرفته بود

بالای نیزه حضرت قرآن نشسته است

 

در ملک آب و آینه قحطی رسیده است

از بس کویر بر لب باران نشسته است

 

تا آخرین مطاع نفس را فدا کند

چشم‌انتظار پای سواران نشسته است

 

آتش مزن به چادر گلپونه‌ها خزان

آن سوی پرده بوی بهاران نشسته‌ است

 

رنگین کمان تمام تنش سرخ می‌دمد

خون جای اشک بر تن باران نشسته است

 

حضرت قرآن

ایمان کنار پای تو حیران نشسته است

ای غیرممکنی که به امکان نشسته است

 

انکار روشنایی خورشید ممکن است

تا روبروی چشم نبینان نشسته است

 

بوی بهشت می‌دهد امّا جهنّم است

این خاک بس که لاله به دامان نشسته است

 

صفیّن بود و واقعه پایان گرفته بود

بالای نیزه حضرت قرآن نشسته است

 

در ملک آب و آینه قحطی رسیده است

از بس کویر بر لب باران نشسته است

 

تا آخرین مطاع نفس را فدا کند

چشم‌انتظار پای سواران نشسته است

 

آتش مزن به چادر گلپونه‌ها خزان

آن سوی پرده بوی بهاران نشسته‌ است

 

رنگین کمان تمام تنش سرخ می‌دمد

خون جای اشک بر تن باران نشسته است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×