- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۰۹/۰۶
- بازدید: ۲۲۹۴
- شماره مطلب: ۲۶
-
چاپ
بند چهاردهم گوهر مهر
چون شهسوار عشق روان شد به خیمهگاه
دل پر ز داغ و سینه پر از سوز و درد و آه
فرمود بانوان حرم را برای من
آرید کهنه پیرهنی پاره و تباه
گشتند بانوان همه در گریه و عَویل
گرد آمدند جمله چو هاله به دور ماه
امّ الْمصائب آمد و یک پیرهن به دست
گفتش که کهنه جامه نزیبَد برای شاه
فرمود: خواهرم همه یاران و همرهان
رفتند و من هم از پی ایشان چو گرد راه
ناچار کشته میشوم امروز تشنه لب
گشته جهان به دیدۀ حق بین من سیاه
چون جامه میبرند به یغما ز پیکرم
شاید تنم برهنه نماند به رزمگاه
بگرفت کهنه جامه و پوشیده در بدن
بردند عاقبت ز شه آن کهنه پیرهن
بند چهاردهم گوهر مهر
چون شهسوار عشق روان شد به خیمهگاه
دل پر ز داغ و سینه پر از سوز و درد و آه
فرمود بانوان حرم را برای من
آرید کهنه پیرهنی پاره و تباه
گشتند بانوان همه در گریه و عَویل
گرد آمدند جمله چو هاله به دور ماه
امّ الْمصائب آمد و یک پیرهن به دست
گفتش که کهنه جامه نزیبَد برای شاه
فرمود: خواهرم همه یاران و همرهان
رفتند و من هم از پی ایشان چو گرد راه
ناچار کشته میشوم امروز تشنه لب
گشته جهان به دیدۀ حق بین من سیاه
چون جامه میبرند به یغما ز پیکرم
شاید تنم برهنه نماند به رزمگاه
بگرفت کهنه جامه و پوشیده در بدن
بردند عاقبت ز شه آن کهنه پیرهن