- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۲
- بازدید: ۲۷۶۴
- شماره مطلب: ۲۵۲۸
-
چاپ
مثل غزل
مثل بهار مثل غزل آفریدمت
شعری شدی و با کلماتم خریدمت
میخواستم ببینم اذان صدات را
امّا چه دیر مثل همیشه رسیدمت
پیش از غروب مثل بلندی مأذنه
بعد از غروب خوشقد و بالا ندیدمت
آئینهای و روی زمین پخش میشوی
دستم شکسته باد، شکسته کشیدمت
از لابهلای این همه پا جمع کردمت
روی عبا شبیه ورق پاره چیدمت
-
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
-
زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تونزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ -
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
بدون چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم بههوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
-
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
مثل غزل
مثل بهار مثل غزل آفریدمت
شعری شدی و با کلماتم خریدمت
میخواستم ببینم اذان صدات را
امّا چه دیر مثل همیشه رسیدمت
پیش از غروب مثل بلندی مأذنه
بعد از غروب خوشقد و بالا ندیدمت
آئینهای و روی زمین پخش میشوی
دستم شکسته باد، شکسته کشیدمت
از لابهلای این همه پا جمع کردمت
روی عبا شبیه ورق پاره چیدمت