- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۸/۰۲
- بازدید: ۱۵۱۶
- شماره مطلب: ۲۵۲۵
-
چاپ
ارثیۀ آفتاب
بالاترین محله پرواز جاش بود
خورشید از اهالی صبح نگاش بود
خال لبش که ارثیه آفتابهاست
یک آسمان ستاره قطبی فداش بود
یک بند بسته، بند دگر را نبسته است
این اشتیاق تازه نعلین پاش بود
کمکم بزرگ میشود و مرد میشود
آنقدر سنگ و تیر و بهانه براش بود
افتاده بود و دور خودش داد میکشید
یک «استخوانْ درد» بدی در صداش بود
آن جادهای که ما به غبارش نمیرسیم
این نوجوان قافله در انتهاش بود
-
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
-
زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تونزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ -
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
بدون چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم بههوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
-
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
ارثیۀ آفتاب
بالاترین محله پرواز جاش بود
خورشید از اهالی صبح نگاش بود
خال لبش که ارثیه آفتابهاست
یک آسمان ستاره قطبی فداش بود
یک بند بسته، بند دگر را نبسته است
این اشتیاق تازه نعلین پاش بود
کمکم بزرگ میشود و مرد میشود
آنقدر سنگ و تیر و بهانه براش بود
افتاده بود و دور خودش داد میکشید
یک «استخوانْ درد» بدی در صداش بود
آن جادهای که ما به غبارش نمیرسیم
این نوجوان قافله در انتهاش بود