- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۰/۰۳
- بازدید: ۳۹۷۱
- شماره مطلب: ۲۴۸۲
-
چاپ
یک شب از شوق حسین و حسنش جان بدهیم
عاقبت زلف تو را باد به هم میریزد
دل از این لطف خداداد به هم میریزد
حرف شیرین شده، فرهاد به هم میریزد
اینکه میآیی و رخساره بر افروختهای
نکند باز دل غمزدهای سوختهای
گیس آشفته کن ای یار، نوازش با من
تو فقط قبلۀ من باش، نیایش با من
رحمت الواسعه بودن ز تو، خواهش با من
من همان طفل یتیمم که تو بابای منی
ماهی کوچک تو هستم و دریای منی
خالق اینبار چهها ساخته با صورت تو
چارده مرتبه دل باخته با صورت تو
پرده از خویش بر انداخته با صورت تو
آمده مست و غزلخوان و صراحی در دست
جلوهای کرد که از آن کمر کفر شکست
گفت ای بندۀ من، مست نشو، مهر بورز
به خم میکده پابست نشو، مهر بورز
کمتر از ذرّه نهای، پست نشو، مهر بورز
«تا به خلوتگه خورشید» همین نزدیکی است
«اولین قبلۀ توحید» همین نزدیکی است
چیست این، مستی بر آمده از تاک من است
نور من، طلعت تابندۀ افلاک من است
بندهام، شاه همه، خواجۀ لولاک من است
او همان است که من مست شدم از جامش
میشود احمد و محمود و محمد نامش
آنکه با آمدنش قامت شیطان تا شد
باز در کاخ ستم زلزلهای برپا شد
زیر باران حجر، ابرهه ناپیدا شد
حضرت ختم رسل، احمدناالمختار است
رحمتُ الله و اشدّاءَ علی الکفّار است
او که بر دوش خودش مهر نبوت دارد
روی پیشانی خود نور رسالت دارد
روز محشر سند اذن شفاعت دارد
زَهَقَ الباطِل و جاءالحَق و توحید صفات
عالم آرا شده با صوم و صلات و صلوات
من کیام، تازه مسلمان لب این آقا
سائل دلشدۀ روز و شب این آقا
بندۀ خلق نکو و ادب این آقا
آنکه شاهان به کف پاش جبین میسایند
فقرا در نظرش محترم و آقایند
کاش میشد که به روی چمنش جان بدهیم
روی پاهای اویس قرنش جان بدهیم
یک شب از شوق حسین و حسنش جان بدهیم
آنکه شقّ القمرش سورۀ قرآن من است
بارها گفته علی، ماه نجف، جان من است
او به دختر چقدر عزّ و شرف بخشیده
به زن و خلقتش انگار هدف بخشیده
به دل سوختۀ شیعه شعف بخشیده
پیکر فاطمه را پای به سر میبوسید
دست زهرای خودش را چقدر میبوسید
گفت ای قوم، علی بعد پیمبر مولاست
حرمت عترت من، حرمت قرآن خداست
من رسولم، به خدا اجر رسالت زهراست
وای وقتی که شود یاس پیمبر نیلی
کوچهای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی
امتت بعد تو آقا، به جگر آتش زد
دل زهرای شما را چقدر آتش زد
سرّ مستودع او را پس در آتش زد
یار و اغیار گواهند علی مظلوم است
در و دیوار گواهند علی مظلوم است
-
دردهای بی شمار
هرکسی با هر عقیده، هرکسی با هر مرام
راه افتاده برای خاکبوسی امام
آمدند از شیعه و سنی و نصرانی و گبر
پا به پای اربعینیها به قصد یک سلام
-
آب همچون کربلا در خانهات نایاب شد
ای که بر جودت سلیمان نبی رو میزند
روبروی گنبد تو نوح زانو میزند
صحن و ایوان تو را جبرئیل جارو میزند
شمع عمرت در جوانی از چه سو سو میزند؟
-
به حجره روضۀ عطشان کربلا داری
تویی که جود و عطا بر امامها داری
چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟
جواد فاطمه، ارث از کریمِ او بردی
غریبِ خانه شدن را ز مجتبا داری
-
عرش فتاده از فرس
کاش کمی صرف خدا میشدم
از همه جز خدا، جدا میشدم
کاش که با نعرۀ «قوموا الیه»
علیه نفس خویش پا میشدم
یک شب از شوق حسین و حسنش جان بدهیم
عاقبت زلف تو را باد به هم میریزد
دل از این لطف خداداد به هم میریزد
حرف شیرین شده، فرهاد به هم میریزد
اینکه میآیی و رخساره بر افروختهای
نکند باز دل غمزدهای سوختهای
گیس آشفته کن ای یار، نوازش با من
تو فقط قبلۀ من باش، نیایش با من
رحمت الواسعه بودن ز تو، خواهش با من
من همان طفل یتیمم که تو بابای منی
ماهی کوچک تو هستم و دریای منی
خالق اینبار چهها ساخته با صورت تو
چارده مرتبه دل باخته با صورت تو
پرده از خویش بر انداخته با صورت تو
آمده مست و غزلخوان و صراحی در دست
جلوهای کرد که از آن کمر کفر شکست
گفت ای بندۀ من، مست نشو، مهر بورز
به خم میکده پابست نشو، مهر بورز
کمتر از ذرّه نهای، پست نشو، مهر بورز
«تا به خلوتگه خورشید» همین نزدیکی است
«اولین قبلۀ توحید» همین نزدیکی است
چیست این، مستی بر آمده از تاک من است
نور من، طلعت تابندۀ افلاک من است
بندهام، شاه همه، خواجۀ لولاک من است
او همان است که من مست شدم از جامش
میشود احمد و محمود و محمد نامش
آنکه با آمدنش قامت شیطان تا شد
باز در کاخ ستم زلزلهای برپا شد
زیر باران حجر، ابرهه ناپیدا شد
حضرت ختم رسل، احمدناالمختار است
رحمتُ الله و اشدّاءَ علی الکفّار است
او که بر دوش خودش مهر نبوت دارد
روی پیشانی خود نور رسالت دارد
روز محشر سند اذن شفاعت دارد
زَهَقَ الباطِل و جاءالحَق و توحید صفات
عالم آرا شده با صوم و صلات و صلوات
من کیام، تازه مسلمان لب این آقا
سائل دلشدۀ روز و شب این آقا
بندۀ خلق نکو و ادب این آقا
آنکه شاهان به کف پاش جبین میسایند
فقرا در نظرش محترم و آقایند
کاش میشد که به روی چمنش جان بدهیم
روی پاهای اویس قرنش جان بدهیم
یک شب از شوق حسین و حسنش جان بدهیم
آنکه شقّ القمرش سورۀ قرآن من است
بارها گفته علی، ماه نجف، جان من است
او به دختر چقدر عزّ و شرف بخشیده
به زن و خلقتش انگار هدف بخشیده
به دل سوختۀ شیعه شعف بخشیده
پیکر فاطمه را پای به سر میبوسید
دست زهرای خودش را چقدر میبوسید
گفت ای قوم، علی بعد پیمبر مولاست
حرمت عترت من، حرمت قرآن خداست
من رسولم، به خدا اجر رسالت زهراست
وای وقتی که شود یاس پیمبر نیلی
کوچهای تنگ و دلی سنگ و صدای سیلی
امتت بعد تو آقا، به جگر آتش زد
دل زهرای شما را چقدر آتش زد
سرّ مستودع او را پس در آتش زد
یار و اغیار گواهند علی مظلوم است
در و دیوار گواهند علی مظلوم است