مشخصات شعر

یک کرببلا عطش برایش مانده

قلبی که به دست غصه‌ها زنجیر است

مانند هوای سامرا دلگیر است

 

آقای جوان شهر غم‌ها دیگر

از شدت ظلم این زمانه پیر است

 

زخمی شده از زهر، گلوی مولا

زهری که به برّندگی شمشیر است

 

یک مادر قدخمیده از راه آمد

بالای سرش نشست...اما دیر است

 

انگار که زخم چهره را می‌بیند

چشمان ترش محو همان تصویر است

 

یک کرببلا عطش برایش مانده

نوشیدن آب هم که بی تاثیر است

 

نیمه شب سامرا و دوری...انگار

این غصه به آه هرشب من چیره ست

 

ما را به دعای خیر خود مهمان کن

آقا نفس حق شما اکسیر است

 

بابای امام آخرین ماها

ای بانی رزق اربعین ماها

یک کرببلا عطش برایش مانده

قلبی که به دست غصه‌ها زنجیر است

مانند هوای سامرا دلگیر است

 

آقای جوان شهر غم‌ها دیگر

از شدت ظلم این زمانه پیر است

 

زخمی شده از زهر، گلوی مولا

زهری که به برّندگی شمشیر است

 

یک مادر قدخمیده از راه آمد

بالای سرش نشست...اما دیر است

 

انگار که زخم چهره را می‌بیند

چشمان ترش محو همان تصویر است

 

یک کرببلا عطش برایش مانده

نوشیدن آب هم که بی تاثیر است

 

نیمه شب سامرا و دوری...انگار

این غصه به آه هرشب من چیره ست

 

ما را به دعای خیر خود مهمان کن

آقا نفس حق شما اکسیر است

 

بابای امام آخرین ماها

ای بانی رزق اربعین ماها

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×