- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۰/۰۲
- بازدید: ۱۵۹۴
- شماره مطلب: ۲۴۴۳
-
چاپ
حسنم باز جوان شد، و به میدان آمد
زنده ماندم ششمین روز تو را هم دیدم
خواستم از تو حماسی بسرایم، دیدم
تو در آغوش عمو هستی و در چشم شما
نه یکی بلکه دو تا چشمۀ زمزم دیدم
خوب میبینمت امروز شبیهش شدهای
تو حسن بودی و انگار تو را کم دیدم
پنجهها تیز شد آن سو، مرو میدان قاسم
زره جنگیِ اندازۀ تو کم دیدم
مگر اینگونه به میدان بگذارم بروی
چه کنم با تو که من حکم امامم دیدم
صورت خویش بپوشان که شبیه پدری
کینههایی من از این قوم به چشمم دیدم
چه قدر تیغ حسن بر کمرت میآید
و چه عمامۀ بابا به سرت میآید
بعد ده سال به این خسته دلم جان آمد
حسنم باز جوان شد، و به میدان آمد
مرگ در کام تو شیرین چو عسل یعنی این
پسر و وارث سردار جمل یعنی این
آه ای لشکریان ماه تمام آمده است
اجل نسل کش «ازرق شام» آمده است
رجزت را تو بخوان، لشگریان میلرزند
برو میدان همه از اسم تو هم میترسند
رقص تیغ تو چه زیباست خدا یارت باد
ذکر یا فاطمه هر لحظه نگهدارت باد
حلقۀ گرد تو را لشکریان تنگ کنند
و نثار بدن بی زرهت سنگ کنند
استخوانهای تو یک یک پسرم میشکند
بیش از علقمه اینجا کمرم میشکند
-
به فدای علم و مشک علمدار حسین
تا سحر روزیِ یکسال چو تقدیر شود
نکند محضر لطفت نرسم ... دیر شود
ما گدایان شما بوده نه جای دگریم
حاجت خویش کجا جز در این خانه بریم؟
-
انگار حرفی هست با ماه و ستاره
امشب تمام بندهای جوشن من
از یا علی و یا علی و یا علی بود
ای کاش در کوفه به جای حلقۀ در
یک حلقه از عمار و سلمان با علی بود
-
در قلب بابایت حرم داری
ای کاش آنجا زیر پاهایت
مثل مدینه در تلاطم بود
آنجا که شد شش گوشه جا دارد
یک گنبد خضرای دوم بود
حسنم باز جوان شد، و به میدان آمد
زنده ماندم ششمین روز تو را هم دیدم
خواستم از تو حماسی بسرایم، دیدم
تو در آغوش عمو هستی و در چشم شما
نه یکی بلکه دو تا چشمۀ زمزم دیدم
خوب میبینمت امروز شبیهش شدهای
تو حسن بودی و انگار تو را کم دیدم
پنجهها تیز شد آن سو، مرو میدان قاسم
زره جنگیِ اندازۀ تو کم دیدم
مگر اینگونه به میدان بگذارم بروی
چه کنم با تو که من حکم امامم دیدم
صورت خویش بپوشان که شبیه پدری
کینههایی من از این قوم به چشمم دیدم
چه قدر تیغ حسن بر کمرت میآید
و چه عمامۀ بابا به سرت میآید
بعد ده سال به این خسته دلم جان آمد
حسنم باز جوان شد، و به میدان آمد
مرگ در کام تو شیرین چو عسل یعنی این
پسر و وارث سردار جمل یعنی این
آه ای لشکریان ماه تمام آمده است
اجل نسل کش «ازرق شام» آمده است
رجزت را تو بخوان، لشگریان میلرزند
برو میدان همه از اسم تو هم میترسند
رقص تیغ تو چه زیباست خدا یارت باد
ذکر یا فاطمه هر لحظه نگهدارت باد
حلقۀ گرد تو را لشکریان تنگ کنند
و نثار بدن بی زرهت سنگ کنند
استخوانهای تو یک یک پسرم میشکند
بیش از علقمه اینجا کمرم میشکند