- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۹/۱۲
- بازدید: ۸۵۴
- شماره مطلب: ۲۳۷۵
-
چاپ
اربعین
بگیر جان مرا بر همین تراب حسین
که جان بگیرم از این لطف بیحساب حسین
نه نای ماندن دارم نه پای برگشتن
مخواه اینکه بمانم در این عذاب حسین
ندیده مثل شب و روزهای زینب را
به عمر خویش نه ماه و نه آفتاب حسین
اسیر دردم اسیر غمم چهل روز است
چهل شب است ندارم به دیده خواب حسین
چهل شب است که میگویم السلام علیک
چهل شب است که نشنیدهام جواب حسین
گمان کنم که شب و روز مادرم اینجاست
معطر است مزارت به یاس ناب حسین
چگونه میرود از خاطر من آنروزی
که میزدند تو را از پی ثواب حسین
کسی به نیزه دهان تو را نشانه گرفت
و یک سه شعبه تو را کرد انتخاب حسین
چه خوب شد که سرت زود کوفه رفت و نبود
شبی که بر سرمان خیمه شد خراب حسین
هنوز هم سرم از آن شراره می سوزد
هنوز هست به دستم رد طناب حسین
چگونه با که بگویم یک آستین پاره
برای اهل و عیال تو شد حجاب حسین
به سنگ و چوب پذیرایی از لبت کردند
و همچنان به لبت ماند داغ آب حسین
-
دل تو لحظهای از غم جدا نخواهد شد
چنانکه درد ز مرهم جدا نخواهد شد
غم از نگاه تو یکدم جدا نخواهد شد
محرم و صفر و فاطمیه، نه هر روز
دل تو لحظهای از غم جدا نخواهد شد
-
قسم به اشک
از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم
نوشت تا که فقط عاشق شما باشم
نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم
نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم
-
شاگردهای مکتبت استاد افلاکند
ای روزهای تار، ای شبهای دور از ماه
ای بیقراریهای دائم با دلم همراه
ای بغضهایی که میآیید از سفر ناگاه
باری اگر شوق سفر دارید، بسم الله
-
شب قدر و بی قراری
بازم شب قدره و بیقراری
غلط میخوره رو گونههای خیسم
بازم شب قدره و حاجتام و
یکی یکی با گریه مینویسم
اربعین
بگیر جان مرا بر همین تراب حسین
که جان بگیرم از این لطف بیحساب حسین
نه نای ماندن دارم نه پای برگشتن
مخواه اینکه بمانم در این عذاب حسین
ندیده مثل شب و روزهای زینب را
به عمر خویش نه ماه و نه آفتاب حسین
اسیر دردم اسیر غمم چهل روز است
چهل شب است ندارم به دیده خواب حسین
چهل شب است که میگویم السلام علیک
چهل شب است که نشنیدهام جواب حسین
گمان کنم که شب و روز مادرم اینجاست
معطر است مزارت به یاس ناب حسین
چگونه میرود از خاطر من آنروزی
که میزدند تو را از پی ثواب حسین
کسی به نیزه دهان تو را نشانه گرفت
و یک سه شعبه تو را کرد انتخاب حسین
چه خوب شد که سرت زود کوفه رفت و نبود
شبی که بر سرمان خیمه شد خراب حسین
هنوز هم سرم از آن شراره می سوزد
هنوز هست به دستم رد طناب حسین
چگونه با که بگویم یک آستین پاره
برای اهل و عیال تو شد حجاب حسین
به سنگ و چوب پذیرایی از لبت کردند
و همچنان به لبت ماند داغ آب حسین