- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۱۱/۰۱
- بازدید: ۱۵۱۹
- شماره مطلب: ۲۳۴۲
-
چاپ
مشخصات شعر
کوتاه سروده
شعور خیزران
آن طشت که خون عشق را مینوشید
در فهم دلیل خون او میکوشید
آن روز شعور خیزران جالب بود
انگار لبان وحی را مینوشید
از همین شاعر
-
غزلهای فرات
باز هم کوچه و یک لشگرِ بی عمامه
باز افتاده وسط، حیدرِ بی عمامه
دود از یک طرف و هلهله از سمت دگر
کوچه لبریز شد از یک سرِ بی عمامه
-
سورۀ لب تشنه
داری هوای هیئتمان میکنی حسین
لبریز از فضیلتمان میکنی حسین
داری به سمت هیئتمان گام میزنی
دل آشنای غربتمان میکنی حسین -
دل خوشبو
دست بر سینه فرود آمد و دم خوشبو شد
اشک از چشم برون آمد و غم خوشبو شد
نوحههای دودمه تاب ز هیئت بردند
غم که روی جگرم ریخت، دلم خوشبو شد -
عطر یاس سرخ
بوی سیب سرخ دارد میوزد در کربلا
خاک هم از آسمان دل میبرد در کربلا
یک نفر که جای دستش بال در آورده است
بیخود از خود دور گنبد میپرد در کربلا
کوتاه سروده
شعور خیزران
آن طشت که خون عشق را مینوشید
در فهم دلیل خون او میکوشید
آن روز شعور خیزران جالب بود
انگار لبان وحی را مینوشید
مطالب برتر سایت
اولین نظر را ارسال کنید
مطالب برتر سایت