مشخصات شعر

باید فقط شما ببری کربلا مرا

روز ولادت تو غزل آفریده شد

مفعول و فاعلات و فعل آفریده شد

 

پلکی زدی و معجزه‌ای را رقم زدی

از برق چشم‌هات زحل آفریده شد

 

ازشهد غنچۀ لب پر خندۀ شما

در چشمۀ بهشت، عسل آفریده شد

 

عالم به رقص آمد و، از پایکوبی‌اش

از طوس تا حجاز گسل آفریده شد

 

سینه به سینه؛ شکر خدا عاشق توایم

این عشق پاک روز ازل آفریده شد

 

ما از پدر ولای شما ارث می‌بریم

ایرانیان کشور موسی بن جعفریم

 

در جشن پایکوبی تنبورهای مست

در بزم میگساری انگورهای مست

 

نور خدایی تو چه اعجاز کرده است!

هو می‌کشند دوروبرت کورهای مست

 

شیرینی ولای شما چیز دیگری است!

این را شنیدم از لب ِ زنبورهای مست

 

دارد تمام شهر به دیوار می‌خورد!

درپیش ِ چشم قاصر مأمورهای مست

 

ازاین به بعد حرف خدایی نمی‌زنند

با دیدن جلال تو، منصورهای مست

 

اذن دخول میکده ورد زبان ما

بوی شراب می‌دهد امشب دهان ما

 

وقتی همه به عشق تو پروانه می‌شوند

پروانه‌ها کنایه و افسانه می‌شوند

 

روح بهارهستی و؛ این بوته‌های خار

از عطر گام‌های تو ریحانه می‌شوند

 

با دیدن جمال زلیخا کش شما

یوسف شناس‌ها همه دیوانه می‌شوند

 

شانه به شانه، شاه و گدا در سرایتان

مهمان سفره‌های کریمانه می‌شوند

 

شب‌ها به عشق بادۀ نابت شیوخ شهر

شاگردهای حوزۀ میخانه می‌شوند

 

عمری کتاب تزکیه تدریس کرده‌ای

در شهر طوس میکده تأسیس کرده‌ای

 

آن سوی شهر قبه‌ای از نور دیده‌ام

صحن و سرای کیست که از دور دیده‌ام!؟

 

هوش از سرم پریده و مستانه می‌دوم

حس می‌کنم که باغ ِ پرانگور دیده‌ام

 

دیگر چه احتیاج به نعلین و چوب دست!

موسی ِ پا برهنه شدم؛ طور دیده‌‍‌ام

 

مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟

خود را شبیه وصله ی ناجور دیده‌ام

 

در محضرت جناب سلیمان شهر طوس

بال ملخ به شانۀ یک مور دیده‌ام

 

اینجا ندیده‌ایم گدایی که دلخور است

اینجا فقیرها چقدر جیبشان پر است

 

گریه بهانه‌ای است که عاشق ترم کنی

شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی

 

آقای من! کلاغ به دردت نمی‌خورد!؟

از راه دورآمده‌ام باورم کنی

 

با ذوق وشوق آمده‌ام حضرت رئوف

فکری به حال رنگ ِ سیاه پرم کنی

 

زشتم قبول؛ بچۀ آهو که نیستم

باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی

 

باید تورا به پهلوی زهرا قسم دهم

تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی

 

مادر سپرده است به دست شما مرا

گفته فقط شما ببری کربلا مرا

باید فقط شما ببری کربلا مرا

روز ولادت تو غزل آفریده شد

مفعول و فاعلات و فعل آفریده شد

 

پلکی زدی و معجزه‌ای را رقم زدی

از برق چشم‌هات زحل آفریده شد

 

ازشهد غنچۀ لب پر خندۀ شما

در چشمۀ بهشت، عسل آفریده شد

 

عالم به رقص آمد و، از پایکوبی‌اش

از طوس تا حجاز گسل آفریده شد

 

سینه به سینه؛ شکر خدا عاشق توایم

این عشق پاک روز ازل آفریده شد

 

ما از پدر ولای شما ارث می‌بریم

ایرانیان کشور موسی بن جعفریم

 

در جشن پایکوبی تنبورهای مست

در بزم میگساری انگورهای مست

 

نور خدایی تو چه اعجاز کرده است!

هو می‌کشند دوروبرت کورهای مست

 

شیرینی ولای شما چیز دیگری است!

این را شنیدم از لب ِ زنبورهای مست

 

دارد تمام شهر به دیوار می‌خورد!

درپیش ِ چشم قاصر مأمورهای مست

 

ازاین به بعد حرف خدایی نمی‌زنند

با دیدن جلال تو، منصورهای مست

 

اذن دخول میکده ورد زبان ما

بوی شراب می‌دهد امشب دهان ما

 

وقتی همه به عشق تو پروانه می‌شوند

پروانه‌ها کنایه و افسانه می‌شوند

 

روح بهارهستی و؛ این بوته‌های خار

از عطر گام‌های تو ریحانه می‌شوند

 

با دیدن جمال زلیخا کش شما

یوسف شناس‌ها همه دیوانه می‌شوند

 

شانه به شانه، شاه و گدا در سرایتان

مهمان سفره‌های کریمانه می‌شوند

 

شب‌ها به عشق بادۀ نابت شیوخ شهر

شاگردهای حوزۀ میخانه می‌شوند

 

عمری کتاب تزکیه تدریس کرده‌ای

در شهر طوس میکده تأسیس کرده‌ای

 

آن سوی شهر قبه‌ای از نور دیده‌ام

صحن و سرای کیست که از دور دیده‌ام!؟

 

هوش از سرم پریده و مستانه می‌دوم

حس می‌کنم که باغ ِ پرانگور دیده‌ام

 

دیگر چه احتیاج به نعلین و چوب دست!

موسی ِ پا برهنه شدم؛ طور دیده‌‍‌ام

 

مشهد کجا و این دل ناپاک من کجا!؟

خود را شبیه وصله ی ناجور دیده‌ام

 

در محضرت جناب سلیمان شهر طوس

بال ملخ به شانۀ یک مور دیده‌ام

 

اینجا ندیده‌ایم گدایی که دلخور است

اینجا فقیرها چقدر جیبشان پر است

 

گریه بهانه‌ای است که عاشق ترم کنی

شاید مرا کبوتر جلد حرم کنی

 

آقای من! کلاغ به دردت نمی‌خورد!؟

از راه دورآمده‌ام باورم کنی

 

با ذوق وشوق آمده‌ام حضرت رئوف

فکری به حال رنگ ِ سیاه پرم کنی

 

زشتم قبول؛ بچۀ آهو که نیستم

باید نگاه معجزه بر جوهرم کنی

 

باید تورا به پهلوی زهرا قسم دهم

تا عاقبت به خیرترین نوکرم کنی

 

مادر سپرده است به دست شما مرا

گفته فقط شما ببری کربلا مرا

۱ نظر
 
  • احسان ۱۳۹۷/۰۶/۰۴

    سلام بر این شاعر خوب اهل بیت ...جسارتا پیشنهاد میدم به جای واژه تنبورهای مست از واژه ماهورهای مست استفاده بشه ..به علت بار معنایی خاص و مورد نهی تنبور در احادیث ائمه..درسته که ماهور خودش از دستگاههای موسیقی هست ....ولی منظورم بار معنایی منفی واژه اس...باز هم عذر می خوام از جسارت..

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×