- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۱۳
- بازدید: ۳۶۵۸
- شماره مطلب: ۲۱۸۴
-
چاپ
روزی کربلا
میشود سوخت و خاکستری آورد به دست
باید اینگونه شد و دلبری آورد به دست
یک شبی مرحمت گوشۀ چشمی باید
تا که بتوان سحر بهتری آورد به دست
خاک زیر قدم یار پُر از قربانی است
باید از جان بگذشت و سری آورد به دست
میشود بال به معراج رسیدن را داشت
با تو جبریل پرید و پری آورد به دست
کرم، آنقدر درِ خانهتان بسط نشست
تا گدایی شریف دری آورد به دست
کربلا، هر چه که روزی بشود باز کم است
کاش میشد سفر دیگری آورد به دست
هر که آئینه شد و نور شد و آدم شد
از حسینیۀ چشم تری آورد به دست
خیمهها سوخت و چند تکه فقط باقی ماند
لاجرم زینب از آن معجری به دست
-
غریبتر
شبی که دیدۀ خود، پُر ستاره میکردم
برای غربت دل، فکر چاره میکردم
به دانههای چو تسبیحِ اشک در دستم
برای آمدنت، استخاره میکردم
-
نوبت ما
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما
دیگر دو بال آرزویمان شکسته است
از انتظار پر شده حال و هوای ما -
زخم
دل پر از زخم، نفس زخم، رگ حنجر زخم
گوشهای درته گودال، لب حنجر زخم
آسمان پر شده از سر، سر بر نیزه شده
پیکری روی زمین بی سر و، سرتاسر زخم
روزی کربلا
میشود سوخت و خاکستری آورد به دست
باید اینگونه شد و دلبری آورد به دست
یک شبی مرحمت گوشۀ چشمی باید
تا که بتوان سحر بهتری آورد به دست
خاک زیر قدم یار پُر از قربانی است
باید از جان بگذشت و سری آورد به دست
میشود بال به معراج رسیدن را داشت
با تو جبریل پرید و پری آورد به دست
کرم، آنقدر درِ خانهتان بسط نشست
تا گدایی شریف دری آورد به دست
کربلا، هر چه که روزی بشود باز کم است
کاش میشد سفر دیگری آورد به دست
هر که آئینه شد و نور شد و آدم شد
از حسینیۀ چشم تری آورد به دست
خیمهها سوخت و چند تکه فقط باقی ماند
لاجرم زینب از آن معجری به دست