- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۲۱
- بازدید: ۴۳۶۴
- شماره مطلب: ۲۱۲۸
-
چاپ
به مناسبت شهادت امام جواد (ع)
آب هم چون کربلا در خانهات نایاب شد
ای که بر جود تو عیسای نبی رو میزند
روبروی گنبد تو نوح زانو میزند
صحن و ایوان تو را جبرییل جارو میزند
شمع عمرت در جوانی از چه سوسو میزند
بار دیگر شعله در محصول جان افتاده است
در تبار مرتضی داغ جوان افتاده است
ذکر مظلومیّتت در شهر پر آوازه شد
در جوانی رشتۀ عمر تو بی شیرازه شد
زهری آمد رخنه کرد و درد بی اندازه شد
زخمهای کهنۀ آل پیمبر تازه شد
باز یا رب بی وفایی زنی در اهل بیت
روضههای مجتبی و زهر همسر، اهل بیت
زهر گاهی چند سالی با جگر سر میکند
رفته رفته مرغ روحت را کبوتر میکند
گاه زهری در جگرها کار خنجر میکند
قلبها را پاره و جان را مکدّر میکند
در دلت آقای من این زهر کار دشنه کرد
مثل جدّت، لحظۀ آخر تو را لب تشنه کرد
مثل جدّت، لحظۀ آخر تنت بی تاب شد
تشنه بودی و لبت محتاج قدری آب شد
آب هم چون کربلا در خانهات نایاب شد
ذکر لبهایت «علی این تشنه را دریاب» شد
وقت مردن، جرعه آبی بر جگرها خوشتر است
آب خوردن اصلاً از دست پسرها خوشتر است
همچو بسمل! وای بر من، میزدی تو دست و پا
هلهله میکرد دشمن، میزدی تو دست و پا
در سرای خویش اصلان، میزدی تو دست و پا
بشکند دستان آن زن، میزدی تو دست و پا
ای شب قدر رضا، قدر تو را نشناختند
پیکرت را روی بام خانهات انداختند
سایه سار پیکرت، بال کبوترهای شهر
گریه کنهای غمت، چشمان مادرهای شهر
سینه زنهای شما دستان خواهرهای شهر
پیکر تو دفن شد مانند پیکرهای شهر
کربلا امّا تنی عریان به روی خاک ماند
داغ یک سینه زنی در سینۀ افلاک ماند
-
دردهای بی شمار
هرکسی با هر عقیده، هرکسی با هر مرام
راه افتاده برای خاکبوسی امام
آمدند از شیعه و سنی و نصرانی و گبر
پا به پای اربعینیها به قصد یک سلام
-
آب همچون کربلا در خانهات نایاب شد
ای که بر جودت سلیمان نبی رو میزند
روبروی گنبد تو نوح زانو میزند
صحن و ایوان تو را جبرئیل جارو میزند
شمع عمرت در جوانی از چه سو سو میزند؟
-
به حجره روضۀ عطشان کربلا داری
تویی که جود و عطا بر امامها داری
چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟
جواد فاطمه، ارث از کریمِ او بردی
غریبِ خانه شدن را ز مجتبا داری
-
عرش فتاده از فرس
کاش کمی صرف خدا میشدم
از همه جز خدا، جدا میشدم
کاش که با نعرۀ «قوموا الیه»
علیه نفس خویش پا میشدم
به مناسبت شهادت امام جواد (ع)
آب هم چون کربلا در خانهات نایاب شد
ای که بر جود تو عیسای نبی رو میزند
روبروی گنبد تو نوح زانو میزند
صحن و ایوان تو را جبرییل جارو میزند
شمع عمرت در جوانی از چه سوسو میزند
بار دیگر شعله در محصول جان افتاده است
در تبار مرتضی داغ جوان افتاده است
ذکر مظلومیّتت در شهر پر آوازه شد
در جوانی رشتۀ عمر تو بی شیرازه شد
زهری آمد رخنه کرد و درد بی اندازه شد
زخمهای کهنۀ آل پیمبر تازه شد
باز یا رب بی وفایی زنی در اهل بیت
روضههای مجتبی و زهر همسر، اهل بیت
زهر گاهی چند سالی با جگر سر میکند
رفته رفته مرغ روحت را کبوتر میکند
گاه زهری در جگرها کار خنجر میکند
قلبها را پاره و جان را مکدّر میکند
در دلت آقای من این زهر کار دشنه کرد
مثل جدّت، لحظۀ آخر تو را لب تشنه کرد
مثل جدّت، لحظۀ آخر تنت بی تاب شد
تشنه بودی و لبت محتاج قدری آب شد
آب هم چون کربلا در خانهات نایاب شد
ذکر لبهایت «علی این تشنه را دریاب» شد
وقت مردن، جرعه آبی بر جگرها خوشتر است
آب خوردن اصلاً از دست پسرها خوشتر است
همچو بسمل! وای بر من، میزدی تو دست و پا
هلهله میکرد دشمن، میزدی تو دست و پا
در سرای خویش اصلان، میزدی تو دست و پا
بشکند دستان آن زن، میزدی تو دست و پا
ای شب قدر رضا، قدر تو را نشناختند
پیکرت را روی بام خانهات انداختند
سایه سار پیکرت، بال کبوترهای شهر
گریه کنهای غمت، چشمان مادرهای شهر
سینه زنهای شما دستان خواهرهای شهر
پیکر تو دفن شد مانند پیکرهای شهر
کربلا امّا تنی عریان به روی خاک ماند
داغ یک سینه زنی در سینۀ افلاک ماند