مشخصات شعر

روایت عشق

یک سال و نیم از ماجرای کربلا گفتی

هر بار جان آمد به لب‌­های تو تا گفتی

 

در عهد اسماعیل، خنجرها نبریدند

اما تو از «ذبحٍ عظیم» نینوا گفتی

 

از میخکوبِ استخوان‌ها روی ریگ داغ

از نعل‌­های خون­چکانِ اسب‌­ها گفتی

 

گیسو پریشان کردی و بر بادها دادی

وقتی‌که از سرهای روی نیزه‌­ها گفتی

 

صدبار دندان و لبت آغشته از خون شد

هر وقت شرح خیزران و شام را گفتی

 

هر بار حرف خیمه‌­های درد پیش آمد

آتش گرفتی ... سوختی آرام ... یا گفتی؟

 

این چشم­‌ها احرام خون و اشک می­‌بندند

اما نمی­‌دانند اول از کجا گفتی؟

 

ای راوی هفتاد و دو پیغام عاشورا!

با چه زبانی از تمام ماجرا گفتی؟!

 

***

 

هی گفتی و ... گفتی و ... گفتی و ... نفهمیدند

از ابتدای عشق یا از انتها گفتی؟

روایت عشق

یک سال و نیم از ماجرای کربلا گفتی

هر بار جان آمد به لب‌­های تو تا گفتی

 

در عهد اسماعیل، خنجرها نبریدند

اما تو از «ذبحٍ عظیم» نینوا گفتی

 

از میخکوبِ استخوان‌ها روی ریگ داغ

از نعل‌­های خون­چکانِ اسب‌­ها گفتی

 

گیسو پریشان کردی و بر بادها دادی

وقتی‌که از سرهای روی نیزه‌­ها گفتی

 

صدبار دندان و لبت آغشته از خون شد

هر وقت شرح خیزران و شام را گفتی

 

هر بار حرف خیمه‌­های درد پیش آمد

آتش گرفتی ... سوختی آرام ... یا گفتی؟

 

این چشم­‌ها احرام خون و اشک می­‌بندند

اما نمی­‌دانند اول از کجا گفتی؟

 

ای راوی هفتاد و دو پیغام عاشورا!

با چه زبانی از تمام ماجرا گفتی؟!

 

***

 

هی گفتی و ... گفتی و ... گفتی و ... نفهمیدند

از ابتدای عشق یا از انتها گفتی؟

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×