- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۲۰
- بازدید: ۱۵۵۱
- شماره مطلب: ۲۰۴۴
-
چاپ
پابوسی ماه
آسمان رفته به پابوسی ماهی که ندارد
خیره مانده است از امشب به پگاهی که ندارد
ماه، تابیده سرنیزه به هر ذره از عالم
میرود با سر بیتن به گناهی که ندارد
دیروقت است؛ بگویید بتازند سواران
به تن خستۀ سردار و سپاهی که ندارد
روی کوهان شترها بنشانید دلش را!
قرص باشید از آن پشت و پناهی که ندارد
خیره مانده است زمین بر نفس هرزۀ آتش
خیره مانده است بر آن شرم نگاهی که ندارد
پای هر خیمۀ ویران شده خشکش زده دنیا
به کجا میرود این درد؟ به راهی که ندارد؟
ماندهام بعد سفرکردن تو قصر سخاوت
به که مینازد از امروز، به شاهی که ندارد؟
این بیابان به که گوید غم اولاد علی را
نیمه شبهای پر از درد، به چاهی که ندارد؟
متوسل شده شیرازۀ این دفتر کهنه
در بساط قلمی تشنه به آهی که ندارد
-
خون خروشان
آشفته و تبدار و برافروختهاند
در آتش اشتیاق تو سوختهاند
امروز فرشتهها به گنجینۀ عرش
از خون خروشان تو اندوختهاند
-
جزیرۀ خون
آشفتگی از نگاه مجنون پیداست
از آتش گونههای گلگون پیداست
از دورترین نقطه به او خیره شوید
مانند جزیرهای که در خون پیداست
-
پرواز به آزادگیات میبالد
دریای دلت راهی ساحلها شد
دست تو کلید حل مشکلها شد
پرواز به آزادگیات میبالد
عشقت سند سلامت دلها شد
-
کتاب عاشورا
یک جرعه نخورد تا نفس تازه کند
برداشت عَلَم که عشق، اندازه کند
میخواست خدا کتاب عاشورا را
با دست به خون نشسته شیرازه کند
پابوسی ماه
آسمان رفته به پابوسی ماهی که ندارد
خیره مانده است از امشب به پگاهی که ندارد
ماه، تابیده سرنیزه به هر ذره از عالم
میرود با سر بیتن به گناهی که ندارد
دیروقت است؛ بگویید بتازند سواران
به تن خستۀ سردار و سپاهی که ندارد
روی کوهان شترها بنشانید دلش را!
قرص باشید از آن پشت و پناهی که ندارد
خیره مانده است زمین بر نفس هرزۀ آتش
خیره مانده است بر آن شرم نگاهی که ندارد
پای هر خیمۀ ویران شده خشکش زده دنیا
به کجا میرود این درد؟ به راهی که ندارد؟
ماندهام بعد سفرکردن تو قصر سخاوت
به که مینازد از امروز، به شاهی که ندارد؟
این بیابان به که گوید غم اولاد علی را
نیمه شبهای پر از درد، به چاهی که ندارد؟
متوسل شده شیرازۀ این دفتر کهنه
در بساط قلمی تشنه به آهی که ندارد