مشخصات شعر

لب و دندان

مـن لالـۀ خونیـن گلستــان حسینم

طاووس جـدا مانـده ز بستان حسینم

 

در پیچ و خم کوچه، غریبانه دل شب

پـرسوختـۀ شمـع شبستـان حسینـم

 

عالم همگی دست به دامان من و من

دلباختـه و دسـت بـه دامـان حسینم

 

سی جزء وجودم شده صدپاره ز شمشیر

آیـات جــدا مانـده ز قـرآن حسینم

 

در گریـۀ پیوستـه‌ام ای مـردم کوفه

این قدر بخنـدید کـه گریـان حسینم

 

در خون دلم مـوج زنـد شور حسینی

با زخم تنم گـوش به فرمان حسینم

 

خون بر جگرم آب شد از خون دهانم

عطشانم و یـاد لـب عطشان حسینم

 

باید بـه پریشانـی مـن اشک بریزید

زیرا که در این شهر پریشان حسینم

 

بـا آن کـه غریبنـد دو فرزنـد یتیمم

می‌سوزم و گریان به یتیمان حسینم

 

لب‌پاره و دندان ز دهن ریخته در آب

پیوسته به یـاد لب و دنـدان حسینم

 

چه کوفه، چه بر خاک زمین، چه به لب بام

بر من نکند فرق که مهمان حسینم

 

در دفتـر خون‌نامۀ «میثم» بنویسید:

من اشک رها گشته ز چشمان حسینم

لب و دندان

مـن لالـۀ خونیـن گلستــان حسینم

طاووس جـدا مانـده ز بستان حسینم

 

در پیچ و خم کوچه، غریبانه دل شب

پـرسوختـۀ شمـع شبستـان حسینـم

 

عالم همگی دست به دامان من و من

دلباختـه و دسـت بـه دامـان حسینم

 

سی جزء وجودم شده صدپاره ز شمشیر

آیـات جــدا مانـده ز قـرآن حسینم

 

در گریـۀ پیوستـه‌ام ای مـردم کوفه

این قدر بخنـدید کـه گریـان حسینم

 

در خون دلم مـوج زنـد شور حسینی

با زخم تنم گـوش به فرمان حسینم

 

خون بر جگرم آب شد از خون دهانم

عطشانم و یـاد لـب عطشان حسینم

 

باید بـه پریشانـی مـن اشک بریزید

زیرا که در این شهر پریشان حسینم

 

بـا آن کـه غریبنـد دو فرزنـد یتیمم

می‌سوزم و گریان به یتیمان حسینم

 

لب‌پاره و دندان ز دهن ریخته در آب

پیوسته به یـاد لب و دنـدان حسینم

 

چه کوفه، چه بر خاک زمین، چه به لب بام

بر من نکند فرق که مهمان حسینم

 

در دفتـر خون‌نامۀ «میثم» بنویسید:

من اشک رها گشته ز چشمان حسینم

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×