- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۲۹
- بازدید: ۵۷۹۹
- شماره مطلب: ۲۰۱۸
-
چاپ
به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان
سوگند بر سجادۀ خانم رقیه
فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی
بنده همان بنده، خدا مثل همیشه
از ما توسل از تو لطف و دستگیری
آقا همان آقا، گدا مثل همیشه
ممنون از اینکه دست ما را رو نکردی
مثل همیشه باز هم ستار بودی
چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد
ممنون از اینکه باز با ما یار بودی
با این گناهانی که من انجام دادم
باور نمیکردم که دستم را بگیری
تو آن قدر لطف و کرامت پیشهای که
روزی هزاران بار توبه میپذیری
جا مانده بودم تو مرا اینجا رساندی
من خواب بودم تو مرا بیدار کردی
وقتی سحرهای مناجاتت نبودم
آن شب به جای من، تو استغفار کردی
آن قدر خوبی ِ مرا گفتی به مردم
آنقدر که حتی خودم هم باورم شد
آه ای کرامت پیشه دیدی آخر کار
این مهربانیهای تو دردسرم شد
هر چند از دست خودم دل گیرم اما
احساس دلتنگی در این شبها نکردم
سوگند بر سجادۀ خانم رقیه
من مهربانتر از خودت پیدا نکردم
در را به روی ما گنهکاران نبندید
ما هم دلی داریم گرچه رو سیاهیم
گفتند اینجا بار عصیان میپذیرند
دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم
-
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
-
زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تونزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ -
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
بدون چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم بههوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
-
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان
سوگند بر سجادۀ خانم رقیه
فعل مرا دیدی ولی چیزی نگفتی
بنده همان بنده، خدا مثل همیشه
از ما توسل از تو لطف و دستگیری
آقا همان آقا، گدا مثل همیشه
ممنون از اینکه دست ما را رو نکردی
مثل همیشه باز هم ستار بودی
چه خوب شد در معصیت مرگم نیامد
ممنون از اینکه باز با ما یار بودی
با این گناهانی که من انجام دادم
باور نمیکردم که دستم را بگیری
تو آن قدر لطف و کرامت پیشهای که
روزی هزاران بار توبه میپذیری
جا مانده بودم تو مرا اینجا رساندی
من خواب بودم تو مرا بیدار کردی
وقتی سحرهای مناجاتت نبودم
آن شب به جای من، تو استغفار کردی
آن قدر خوبی ِ مرا گفتی به مردم
آنقدر که حتی خودم هم باورم شد
آه ای کرامت پیشه دیدی آخر کار
این مهربانیهای تو دردسرم شد
هر چند از دست خودم دل گیرم اما
احساس دلتنگی در این شبها نکردم
سوگند بر سجادۀ خانم رقیه
من مهربانتر از خودت پیدا نکردم
در را به روی ما گنهکاران نبندید
ما هم دلی داریم گرچه رو سیاهیم
گفتند اینجا بار عصیان میپذیرند
دیدیم بیش از عالمی غرق گناهیم