- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۶/۱۰
- بازدید: ۱۹۰۳
- شماره مطلب: ۱۹۶۸
-
چاپ
ذبح عظیم
ای اشک معطّر شده از پلک محرّم
ای ریخته بر دامنم از چشمۀ زمزم
انداختهای بر جگرم سوز عطش را
جاری شده در سرخرگم خون محرّم
ای بارش بیوقفه که جانسوز بباری
سرچشمۀ تو؛ بغض رسولان مکرّم
***
پیراهن خورشید که در غارت باد است
برپا کنم از چادر شب، خیمۀ ماتم
در پنجۀ یغماست عقیق یمنش، آه
لرزید به جنّت تن پیغمبر خاتم
شش ماهۀ او کوچکیاش روح بزرگی است
این طفل عظیمی است که شد ذبح معظّم
با سرخترین حنجره بر نیزه غزل خواند
جایی که غزلوارۀ این نظم منظّم ...
شاعر ز غزلخوانی او قافیهات باخت
بگذار زمین دفتر و بگذار قلم را
-
صاحب غمها
آمد محرم، صاحب غمها کجایی؟
ای داغدار اشک و ماتمها کجایی؟
ای خسته از انبوه آدمها کجایی؟
اصلا بگو آقا محرمها کجایی؟
-
«انّمایی» دوباره نازل شد
نیزهدارت به من یتیمی را، داشت از روی نی نشان میداد
زخم هرچه گرفت جان مرا، هر نگاهت به من که جان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی، سایهات همچنان روی سر ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید! گرمیت جان به کاروان میداد -
بیبرادر
دو دست سبز او در آب میخورد
مگر او بیبرادر آب میخورد؟
به لبخند گل ششماهه سوگند
عطش، از آتشِ «در» آب میخورد
-
بیبدیل
اگر لبتشنه اما بیبدیل است
زلال عشق را تنها دلیل است
شفاعت را به دستش میسپارند
که او از جانب زهرا وکیل است
ذبح عظیم
ای اشک معطّر شده از پلک محرّم
ای ریخته بر دامنم از چشمۀ زمزم
انداختهای بر جگرم سوز عطش را
جاری شده در سرخرگم خون محرّم
ای بارش بیوقفه که جانسوز بباری
سرچشمۀ تو؛ بغض رسولان مکرّم
***
پیراهن خورشید که در غارت باد است
برپا کنم از چادر شب، خیمۀ ماتم
در پنجۀ یغماست عقیق یمنش، آه
لرزید به جنّت تن پیغمبر خاتم
شش ماهۀ او کوچکیاش روح بزرگی است
این طفل عظیمی است که شد ذبح معظّم
با سرخترین حنجره بر نیزه غزل خواند
جایی که غزلوارۀ این نظم منظّم ...
شاعر ز غزلخوانی او قافیهات باخت
بگذار زمین دفتر و بگذار قلم را
درباره بیت اخر این شعر که با بقیه ابیات هم قافیه نیست توضیح میدهید؟
نوعی نوآوری در قافیه و ردیف است که رد اشعار معاصران بیشتر از قدما دیده می شود. امثال قیصر و...هم دارند نمونه هایی از این دست و کاملا آگاهانه است و ارزش هنری دارد.