مشخصات شعر

به مناسبت عید قربان

حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست

دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین

چشمه‌های نور و شور آن بیابان را ببین

 

گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر

پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین

 

سفرۀ مهمانی خاص خدا گردیده باز

لالۀ لبخند و اشک شوق مهمان را ببین

 

دیو نفس از پا درافکن، سنگ بر شیطان بزن

هم شکست نفس را، هم مرگ شیطان را ببین

 

تیغ در دست خلیل و بند در دست ذبیح

حنجر تسلیم بنگر، تیغ بران را ببین

 

کارد تیز و دست محکم، حلق نازک‌تر ز گل

پای تا سر چشم شو، اخلاص و ایمان را ببین

 

خاک گل انداخته از اشک چشم حاجیان

در دل تفتیدۀ صحرا، گلستان را ببین

 

گریه و اشک و دعا و توبه و تهلیل را

رحمت و لطف و عطا و عفو و غفران را ببین

 

آتش گرما گلستان گشته چون باغ خلیل

در دل صحرا صفای باغ رضوان را ببین

 

روی حق هرگز نگنجد در نگاه چشم سر

چشم دل بگشا جمال حیِّ سبحان را ببین

 

خیمۀ حجاج را با پای جان یک یک بگرد

آتش دل، سوز سینه، چشم گریان را ببین

 

دل تهی از غیر کن تا بنگری دلدار را

سر بزن در خیمه‌ها شاید ببینی یار را 

 

سینه مشعر، دل حرم، میدان دید ما مناست

گر ببندی لب ز حرف غیر، هر حرفت دعاست

 

غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کرده‌ای

سیر کن تا بنگری گم‌گشتۀ زهرا کجاست

 

لحظه‌ای آرام منشین هر که را دیدی بپرس

یار سوی مکّه رفته، یا به صحرای مناست؟

 

حیف یاران در منی رفتم ندیدم روی او

عیب از آن رخسار زیبا نیست، عیب از چشم ماست

 

حاجیان جمعند دور هم به صحرای منا

حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست

 

حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند

حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست

 

حاجیان سر می‌تراشند از پی تقصیرشان

حاجی ما هم چهل منزل سرش برنیزه‌هاست

 

حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند

حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست

 

حاجیان را هست یک قربانی آن هم گوسفند

حاجی ما هم ذبیحش جمله تقدیم خداست

 

حاجیان را از هجوم زائرین بر تن فشار

حاجی ما سینه‌اش از سم اسبان توتیاست

 

خوش بود «میثم» همیشه سوگواری بر حسین

حاجی آن باشد که اشکش هست جاری برحسین

به مناسبت عید قربان

حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست

دل سفر کن در منا و عید قربان را ببین

چشمه‌های نور و شور آن بیابان را ببین

 

گوسفند نفس را با تیغ تقوی سر ببر

پای تا سر جان شو و رخسار جانان را ببین

 

سفرۀ مهمانی خاص خدا گردیده باز

لالۀ لبخند و اشک شوق مهمان را ببین

 

دیو نفس از پا درافکن، سنگ بر شیطان بزن

هم شکست نفس را، هم مرگ شیطان را ببین

 

تیغ در دست خلیل و بند در دست ذبیح

حنجر تسلیم بنگر، تیغ بران را ببین

 

کارد تیز و دست محکم، حلق نازک‌تر ز گل

پای تا سر چشم شو، اخلاص و ایمان را ببین

 

خاک گل انداخته از اشک چشم حاجیان

در دل تفتیدۀ صحرا، گلستان را ببین

 

گریه و اشک و دعا و توبه و تهلیل را

رحمت و لطف و عطا و عفو و غفران را ببین

 

آتش گرما گلستان گشته چون باغ خلیل

در دل صحرا صفای باغ رضوان را ببین

 

روی حق هرگز نگنجد در نگاه چشم سر

چشم دل بگشا جمال حیِّ سبحان را ببین

 

خیمۀ حجاج را با پای جان یک یک بگرد

آتش دل، سوز سینه، چشم گریان را ببین

 

دل تهی از غیر کن تا بنگری دلدار را

سر بزن در خیمه‌ها شاید ببینی یار را 

 

سینه مشعر، دل حرم، میدان دید ما مناست

گر ببندی لب ز حرف غیر، هر حرفت دعاست

 

غم مخور گر گم شدی یا خیمه را گم کرده‌ای

سیر کن تا بنگری گم‌گشتۀ زهرا کجاست

 

لحظه‌ای آرام منشین هر که را دیدی بپرس

یار سوی مکّه رفته، یا به صحرای مناست؟

 

حیف یاران در منی رفتم ندیدم روی او

عیب از آن رخسار زیبا نیست، عیب از چشم ماست

 

حاجیان جمعند دور هم به صحرای منا

حاجی ما در بیابان در مسیر کربلاست

 

حاجیان کردند دل را خوش به ذبح گوسفند

حاجی ما ذبح طفلش پیش پیکان بلاست

 

حاجیان سر می‌تراشند از پی تقصیرشان

حاجی ما هم چهل منزل سرش برنیزه‌هاست

 

حاجیان دست دعاشان بر سما گردد بلند

حاجی ما از بدن دست علمدارش جداست

 

حاجیان را هست یک قربانی آن هم گوسفند

حاجی ما هم ذبیحش جمله تقدیم خداست

 

حاجیان را از هجوم زائرین بر تن فشار

حاجی ما سینه‌اش از سم اسبان توتیاست

 

خوش بود «میثم» همیشه سوگواری بر حسین

حاجی آن باشد که اشکش هست جاری برحسین

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×