- تاریخ انتشار: ۱۳۹۲/۰۶/۱۶
- بازدید: ۳۳۲۴
- شماره مطلب: ۱۷۶
-
چاپ
خواهر آبروی گداها
ما را برای گدایش شدن آفریدند
قُمریِ آب و هوایش شدن آفریدند
او را برای طواف و برای عروج و
ما را برایِ برایش شدن آفریدند
این خانم با کرم، محترم را برای
وقف امامِ رضایش شدن آفریدند
اصلاً تمامی ایران زمین را برای
ملک خصوصی پایش شدن آفریدند
هرچند نانی نداریم، گندم که داریم
گیرم مدینه نرفتیم، ما قم که داریم
زهرا حضورش نیازی به مردم ندارد
اصلاً ظهورش مدینه یا قم ندارد
بالی که این آسمان را ندارد، چه دارد؟
آن کس که این آستان را ندارد چه دارد؟
عصمت تباری که همسایهاش را ندیده
همسایهاش نیز هم، سایهاش را ندیده
بانوی والا مقامی که مافوق نور است
خورشید هفت آسمانی که ما فوق نور است
پروازها با قنوتش به بالا رسیدند
اعجازها با نگاهش به عیسی رسیدند
غیر از خدایا خدایا صدایی ندارد
روی زمین غیر محراب جایی ندارد
سجادهاش با مناجات کردن گره خورد
هر صبح با نور خیرات کردن گره خورد
امروز بارانیترین عنایت به دستش
فردا فراوانترینِ شفاعت به دستش
از یک طرف دخترِ مردِ مشکل گشاهاست
از یک طرف خواهرِ آبروی گداهاست
او حلقۀ اتصال رضا با جواد است
باب الحوائج ترینی که بابِ مراد است
وقتی که میخواست از خانهاش دربیاید
یعنی به سمتِ حریم پیمبر بیاید
دور و برش از برادر برادر قُرُق بود
راه از پسرهای موسی بن جعفر قُرُق بود
دست پسرهای موسی ابن جعفر نقابش
پای پسرهای موسی ابن جعفر رکابش
تا چادرش خاکی از ردپایی نگیرد
تا معجر با حجابش به جایی نگیرد
او آمد و مایۀ افتخار همه شد
دسته گل مریمی بهار همه شد
گیرم نبودیم امّا سلامش که کردیم
گیرم ندیدیم، ما احترامش که کردیم
ما سربلندیم از اینکه گلابش نکردیم
با ازدحام سر کوچه آبش نکردیم
او آمد و طرز خواهر شدن را نوشت و
قربانِ قبل از برادر شدن را نوشت و
چه خوب شد که مسیرش به مقتل نیفتاد
چه خوبتر که بارها از روی تل نیفتاد
گودالی از کشمکشهای لشگر ندید و
بالای سرنیزهها سر ندید و...
-
هر جا سخن از خاک دری هست، سری هست
تشخیص تو سخت است علی یا که رسولی؟!
پس لطف بفرما و بفرما که کدامی؟
تو مستحب الطاعه ترین واجب مایی
هر چند امامت نکنی، باز امامی
-
زهرای کربلا
«ای ماورای حد تصور، کمال تو»
بالاتر از پریدن جبریل، بال تو...غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیدهایم
در انعکاس آینههای زلال تونزدیک سایههای عبورت نمیشویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ -
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
بدون چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم بههوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
-
آیههای تقدیر
گاه لیلایی و گهی مجنون
گاه مجنونم و گهی لیلا
گاه خورشید و گاه آیینه
روبهروی همیم در همه جا
خواهر آبروی گداها
ما را برای گدایش شدن آفریدند
قُمریِ آب و هوایش شدن آفریدند
او را برای طواف و برای عروج و
ما را برایِ برایش شدن آفریدند
این خانم با کرم، محترم را برای
وقف امامِ رضایش شدن آفریدند
اصلاً تمامی ایران زمین را برای
ملک خصوصی پایش شدن آفریدند
هرچند نانی نداریم، گندم که داریم
گیرم مدینه نرفتیم، ما قم که داریم
زهرا حضورش نیازی به مردم ندارد
اصلاً ظهورش مدینه یا قم ندارد
بالی که این آسمان را ندارد، چه دارد؟
آن کس که این آستان را ندارد چه دارد؟
عصمت تباری که همسایهاش را ندیده
همسایهاش نیز هم، سایهاش را ندیده
بانوی والا مقامی که مافوق نور است
خورشید هفت آسمانی که ما فوق نور است
پروازها با قنوتش به بالا رسیدند
اعجازها با نگاهش به عیسی رسیدند
غیر از خدایا خدایا صدایی ندارد
روی زمین غیر محراب جایی ندارد
سجادهاش با مناجات کردن گره خورد
هر صبح با نور خیرات کردن گره خورد
امروز بارانیترین عنایت به دستش
فردا فراوانترینِ شفاعت به دستش
از یک طرف دخترِ مردِ مشکل گشاهاست
از یک طرف خواهرِ آبروی گداهاست
او حلقۀ اتصال رضا با جواد است
باب الحوائج ترینی که بابِ مراد است
وقتی که میخواست از خانهاش دربیاید
یعنی به سمتِ حریم پیمبر بیاید
دور و برش از برادر برادر قُرُق بود
راه از پسرهای موسی بن جعفر قُرُق بود
دست پسرهای موسی ابن جعفر نقابش
پای پسرهای موسی ابن جعفر رکابش
تا چادرش خاکی از ردپایی نگیرد
تا معجر با حجابش به جایی نگیرد
او آمد و مایۀ افتخار همه شد
دسته گل مریمی بهار همه شد
گیرم نبودیم امّا سلامش که کردیم
گیرم ندیدیم، ما احترامش که کردیم
ما سربلندیم از اینکه گلابش نکردیم
با ازدحام سر کوچه آبش نکردیم
او آمد و طرز خواهر شدن را نوشت و
قربانِ قبل از برادر شدن را نوشت و
چه خوب شد که مسیرش به مقتل نیفتاد
چه خوبتر که بارها از روی تل نیفتاد
گودالی از کشمکشهای لشگر ندید و
بالای سرنیزهها سر ندید و...