- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۳/۱۱
- بازدید: ۲۷۴۱
- شماره مطلب: ۱۷۱۰
-
چاپ
به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، میشود مجنون
رُخش سبزه است و مویش مشکی و لب: قرمزِ اُخرا
کأنّ المصطفی قد عادَ یولَد مرّهً أخری
یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر
اگر ما میپذیرفتیم مفهوم تناسخ را
هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، میشود مجنون
همینکه زادۀ لیلا هویدا میکند رخ را
سپاه شمرِ کافر کیش، مات جلوۀ حُسنش
سوار اسب خود، وقتی نمایان میکند رخ را
به جُرم چهرهاش شد کشته یا اسمش؟ نمیدانم
نمیفهمیم علت را ... نمییابیم پاسخ را
عطش، آتش شد اما با لب بابا گلستان شد
چنانکه آتش نمرود، ابراهیم تارخ را
-
میروم پای پیاده از نجف تا کربلا
چتر را میبندم و روی زمین میایستم
زیر باران امام اولین میایستم
اذن میخواهد به ایوان نجف داخل شدن
بین صف پشت سر روح الامین میایستم
-
خودش را در کنار مادرش حس کرد، تسکین شد
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی
رباعی گفتی و مصراعی از آن را تو ای بانو
میان اهل عالم در وفا ضربالمثل کردی
فرستادی به قربانگاه اسماعیلهایت را
همان کاری که هاجر وعده کرد و تو عمل کردی
به مناسبت ولادت حضرت علی اکبر (ع)
هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، میشود مجنون
رُخش سبزه است و مویش مشکی و لب: قرمزِ اُخرا
کأنّ المصطفی قد عادَ یولَد مرّهً أخری
یقین روح محمد رفته در جسم علی اکبر
اگر ما میپذیرفتیم مفهوم تناسخ را
هزاران خسرو و فرهاد و یوسف، میشود مجنون
همینکه زادۀ لیلا هویدا میکند رخ را
سپاه شمرِ کافر کیش، مات جلوۀ حُسنش
سوار اسب خود، وقتی نمایان میکند رخ را
به جُرم چهرهاش شد کشته یا اسمش؟ نمیدانم
نمیفهمیم علت را ... نمییابیم پاسخ را
عطش، آتش شد اما با لب بابا گلستان شد
چنانکه آتش نمرود، ابراهیم تارخ را