- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۴/۰۵
- بازدید: ۱۳۱۹
- شماره مطلب: ۱۵۲۷
-
چاپ
فاطمۀ دومین
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
عطر بهشت در نفست موج میزند
حالا دگر تو بانوی خلد برین شدی
زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود
تو آمدی و این همه شور آفرین شدی
بی شک برای مادری زینب و حسین
شایستهای که فاطمۀ دومین شدی
در سیرهات شکوه نجابت چه دیدنی ست
آوازۀ خضوع و خشوعت شنیدنی ست
آن روز که خدا به تو هم داد نور عین
او را طواف دادهای دور سر حسین
یعنی حسین فاطمه! جانم فدای توست
عباس من، فدایی کرب و بلای توست
با خود دوباره خاطرهها را مرور کن
از روزهای خوب مدینه عبور کن
این روزها که خاطرهها همدمت شدند
تنها انیس قلب پر از ماتمت شدند
چندی ست پارههای دلت رفتهاند، آه
تو ماندهای و نم نم این اشک گاه گاه
با قلب تو حکایت هجران چهها نکرد
یک لحظه هم تو را غم و غربت رها نکرد
تنگ غروب بود و دلت ناگهان گرفت
مانند چشم ابری تو آسمان گرفت
پر شد ز عطر سیب غریبی، هوای شهر
پیچید بوی پیرهنی در فضای شهر
مثل نسیم کوچه به کوچه خبر وزید:
مادر بیا که قافلۀ کربلا رسید
یک شهر چشم منتظر و اشک بی امان
برگشته است از سفر عشق، کاروان
برگشته با تلاطم اشک و خروش آه
دارد هزار خاطره از دشت و خیمهگاه
تو میرسی و روضه هم آغاز میشود
بغض از گلوی خاطرهها باز میشود
هر کس نشسته گوشهای و روضهخوان شده
اما سکینه با دل تو همزبان شده
همناله با دو چشم ترت، حرف میزند
از جای خالی پسرت حرف میزند:
یادش به خیر لحظۀ شیرین گفتگو
یادش به خیر زمزمههای عمو عمو
یادش به خیر دیدۀ بیدار کربلا
شبها صدای پای علمدار کربلا
یادش بخیر مشک و علم در دو دست او
آرامش تمام حرم در دو دست او
در چشمهاش عشق و نجابت خلاصه بود
او ترجمان شور و شکوه و حماسه بود
سقای عشق و آب و ادب بود ماه تو
نام آور تمام عرب بود ماه تو
داغ تو تازهتر شده با حرفهای او
وقتش شده تو روضه بخوانی برای او
رو میکنی به او که فدایت سکینه جان
جانم فدای حُجب و حیایت سکینه جان
شاید نگاه توست به قدّ خمیدهام
یا اینکه شرم میکنی از اشک دیدهام
دیگر شکسته قامت ام البنین، بخوان
از روضههای ماه من ای نازنین، بخوان
نام آوران به شوکت او بُردهاند رشک؟
در علقمه چه شد که به دندان گرفت مشک
از چشم خون گرفته برایم سخن بگو
از ماجرای تیر سه شعبه من بگو
آخر چگونه بر سر ماهم عمود؟ ... آه
دستی مگر به پیکر سقا نبود؟ ... آه
شرمندهام ز روی تو و مادرت رباب
شرمندهام اگر نرسیده به خیمه آب
قلب مرا ولی تو رها از ملال کن
آرام جان من! پسرم را حلال کن
-
اربعین بیقراری
نوای ناله و غمها: رقیه
گرفته کاروان دم: یا رقیه
رسیده اربعین بیقراری
همه برگشتهاند اما رقیه
-
روضهخوان ارباب
با نالۀ یا حسین بیتاب شدی
از داغ لب تشنۀ او آب شدی
با زمزمههای «أو سمعتم بغریب»
یک عمر تو روضهخوان ارباب شدی
-
کوثر بیقرینه
ای کوثر بیقرینۀ ثارالله
آرام و قرار سینۀ ثارالله
در صبر و شکوه و استقامت، یکتا
آیینۀ حق! سکینۀ ثارالله
-
فاطمهمذهب
در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمهمذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی
فاطمۀ دومین
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
عطر بهشت در نفست موج میزند
حالا دگر تو بانوی خلد برین شدی
زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود
تو آمدی و این همه شور آفرین شدی
بی شک برای مادری زینب و حسین
شایستهای که فاطمۀ دومین شدی
در سیرهات شکوه نجابت چه دیدنی ست
آوازۀ خضوع و خشوعت شنیدنی ست
آن روز که خدا به تو هم داد نور عین
او را طواف دادهای دور سر حسین
یعنی حسین فاطمه! جانم فدای توست
عباس من، فدایی کرب و بلای توست
با خود دوباره خاطرهها را مرور کن
از روزهای خوب مدینه عبور کن
این روزها که خاطرهها همدمت شدند
تنها انیس قلب پر از ماتمت شدند
چندی ست پارههای دلت رفتهاند، آه
تو ماندهای و نم نم این اشک گاه گاه
با قلب تو حکایت هجران چهها نکرد
یک لحظه هم تو را غم و غربت رها نکرد
تنگ غروب بود و دلت ناگهان گرفت
مانند چشم ابری تو آسمان گرفت
پر شد ز عطر سیب غریبی، هوای شهر
پیچید بوی پیرهنی در فضای شهر
مثل نسیم کوچه به کوچه خبر وزید:
مادر بیا که قافلۀ کربلا رسید
یک شهر چشم منتظر و اشک بی امان
برگشته است از سفر عشق، کاروان
برگشته با تلاطم اشک و خروش آه
دارد هزار خاطره از دشت و خیمهگاه
تو میرسی و روضه هم آغاز میشود
بغض از گلوی خاطرهها باز میشود
هر کس نشسته گوشهای و روضهخوان شده
اما سکینه با دل تو همزبان شده
همناله با دو چشم ترت، حرف میزند
از جای خالی پسرت حرف میزند:
یادش به خیر لحظۀ شیرین گفتگو
یادش به خیر زمزمههای عمو عمو
یادش به خیر دیدۀ بیدار کربلا
شبها صدای پای علمدار کربلا
یادش بخیر مشک و علم در دو دست او
آرامش تمام حرم در دو دست او
در چشمهاش عشق و نجابت خلاصه بود
او ترجمان شور و شکوه و حماسه بود
سقای عشق و آب و ادب بود ماه تو
نام آور تمام عرب بود ماه تو
داغ تو تازهتر شده با حرفهای او
وقتش شده تو روضه بخوانی برای او
رو میکنی به او که فدایت سکینه جان
جانم فدای حُجب و حیایت سکینه جان
شاید نگاه توست به قدّ خمیدهام
یا اینکه شرم میکنی از اشک دیدهام
دیگر شکسته قامت ام البنین، بخوان
از روضههای ماه من ای نازنین، بخوان
نام آوران به شوکت او بُردهاند رشک؟
در علقمه چه شد که به دندان گرفت مشک
از چشم خون گرفته برایم سخن بگو
از ماجرای تیر سه شعبه من بگو
آخر چگونه بر سر ماهم عمود؟ ... آه
دستی مگر به پیکر سقا نبود؟ ... آه
شرمندهام ز روی تو و مادرت رباب
شرمندهام اگر نرسیده به خیمه آب
قلب مرا ولی تو رها از ملال کن
آرام جان من! پسرم را حلال کن