- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۹/۰۲
- بازدید: ۵۱۶۶
- شماره مطلب: ۱۴۶۸
-
چاپ
سفر بسیار باید کرد تا پخته شود خامی
در این چله نشینیها چهل منزل خطر دیدم
تو ذکری دادی و من هم چهل منزل اثر دیدم
و من با چشم کم سویم به سوی تو نظر کردم
چهل منزل کنار خود تو را دیدم اگر دیدم
سفر بسیار باید کرد تا پخته شود خامی
چه خامی پخته خواهد شد، تنوری در سفر دیدم
دلی دارم و دلداری سری دارم و سرداری
ولی در بین درباری خودم را در به در دیدم
دوباره بند در دست علی بود و کنار او
چهل صحرا به هر منزل خودم را پشت در دیدم
نوای کاروان ما نوایی کوچه بازاری ست
در این آشفته بازاری تو را در تشت زر دیدم
سر ساقی سلامت که من زینب در این دنیا
به جای آب در هر جا فقط خون جگر دیدم
-
روز مادر
روز مادر که میرسد همه جا
میشود غرق هدیه و لبخندهمه فامیل سعی شان این است
توی یک خانه دور هم باشند -
از رجزخوانی حر شعر دهانش وا ماند
کوفه خاری شد و در چشم جهان بین افتاد
اشک مسلم شد و از بام به پایین افتاد
غم عروسی است که در حال طرب میآید
و به دامادی چشمان وهب میآید -
روضه و اشک است کارم روز و شب در کاروان
حکم از بالا برایم آمده تب داشتن
کاسۀ چشمی پر و اشک لبالب داشتن
مصحفی دارم ورقها دل٬ زبانم هم قلم
اشک من جاری ست از باب مرکّب داشتن
سفر بسیار باید کرد تا پخته شود خامی
در این چله نشینیها چهل منزل خطر دیدم
تو ذکری دادی و من هم چهل منزل اثر دیدم
و من با چشم کم سویم به سوی تو نظر کردم
چهل منزل کنار خود تو را دیدم اگر دیدم
سفر بسیار باید کرد تا پخته شود خامی
چه خامی پخته خواهد شد، تنوری در سفر دیدم
دلی دارم و دلداری سری دارم و سرداری
ولی در بین درباری خودم را در به در دیدم
دوباره بند در دست علی بود و کنار او
چهل صحرا به هر منزل خودم را پشت در دیدم
نوای کاروان ما نوایی کوچه بازاری ست
در این آشفته بازاری تو را در تشت زر دیدم
سر ساقی سلامت که من زینب در این دنیا
به جای آب در هر جا فقط خون جگر دیدم