- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۸/۰۵
- بازدید: ۱۶۰۴
- شماره مطلب: ۱۴۶۳
-
چاپ
سربسته بگویند...
پیغام خلیل است به بتها و تبرها؟
یا باز ابابیل برافراشته پرها؟
فریادِ که پیچیده در این کوی و گذرها؟
«از مکه خبر آمده، داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها»
نفرین به کسانی که نمودند تبانی
نفرین به شب ظلمت و شام ظلمانی
نفرین به تعصّب به جهالت به ندانی
«از مکه خبر آمده از رکن یمانی
هنگام اذان ناله بلند است سحرها»
خوابند بزنگاهِ جنون عامی و عارف
کِی بوده معاویّه علی را مترادف؟
هان! خشم خدا با غم زهراست مصادف
«داغ است خبرها نکند باد مخالف،
در شهر بپیچد بزند شعله به درها»
بر اسب، سوار یلهای رد شد از اینجا
آزاده دل یک دلهای رد شد از اینجا
بی هلهله و ولولهای رد شد از اینجا
«نزدیک سحر قافلهای رد شد از اینجا
ماندیم دوباره من و اما اگرها»
تا کی غزلم را سر سجاده بخوانم
بی او عطشم را به چه آبی بنشانم؟
آغوش خدا اوست مبادا که بمانم
«باید بروم زود خودم را برسانم
حتی شده حتی شده از کوه و کمرها»
ای قوم خزان دیدۀ بی برگ و شکوفه
ای قوم کالأنعامِ گرفتار علوفه
از أوفِ بِعَهدی نشنیدید فَأَوفِ...
«از مکه خبر رفته رسیده است به کوفه
حالا همه با خیره سری خیره به سرها»
بر خاک عزیزی است که با اسب تنش را...
بر خاک عزیزی است که نیزه بدنش را...
بر خاک عزیزی است که حتی کفنش را...
«بر خاک عزیزی است... ولی پیرهنش را...
سربسته بگویند پسرها به پدرها»
نوری است که می آید و ظلمات ستیزی است
ابلیس گمان کرد کزو راه گریزی است
می آید و اَلله عجب خیرُ حفیظی است
"برخاک عزیزی است و در راه عزیزی است
خود را برسانید که داغ است خبرها"
-
دل شرمنده
طبیب را تو بیاری، حبیب را تو بخوانی
دلم غریب؛ خوشا این غریب را تو بخوانی
دعای این دل شرمنده مستجاب نگردد
مگر که آیۀ «أمّن یُجیب» را تو بخوانی
-
مغرورتر از قلۀ در ابر خفته
صحرا به صحرا باد و توفان موج میزد
آنجا بیابان در بیابان موج میزد
با پشتههای ماسۀ در شن نهفته
مغرورتر از قلۀ در ابر خفته
-
این کشتۀ فتاده به هامون حسین کیست؟
عشق علی، نماز علی، کوثر علی
آمد نشست امّ ابیها برِ علی
کُفواً أحد بخوان و بگو همسر علی
«پهلوی توست گوهر انگشتر علی
یار همه علی و تویی یاور علی»
-
هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه میشد؟
بر گردۀ خود مثل علی نان و رطب داشت
صادق همه صبح است، چه در خلوت شب داشت؟
شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم
صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت
سربسته بگویند...
پیغام خلیل است به بتها و تبرها؟
یا باز ابابیل برافراشته پرها؟
فریادِ که پیچیده در این کوی و گذرها؟
«از مکه خبر آمده، داغ است خبرها
باید برسانند پدرها به پسرها»
نفرین به کسانی که نمودند تبانی
نفرین به شب ظلمت و شام ظلمانی
نفرین به تعصّب به جهالت به ندانی
«از مکه خبر آمده از رکن یمانی
هنگام اذان ناله بلند است سحرها»
خوابند بزنگاهِ جنون عامی و عارف
کِی بوده معاویّه علی را مترادف؟
هان! خشم خدا با غم زهراست مصادف
«داغ است خبرها نکند باد مخالف،
در شهر بپیچد بزند شعله به درها»
بر اسب، سوار یلهای رد شد از اینجا
آزاده دل یک دلهای رد شد از اینجا
بی هلهله و ولولهای رد شد از اینجا
«نزدیک سحر قافلهای رد شد از اینجا
ماندیم دوباره من و اما اگرها»
تا کی غزلم را سر سجاده بخوانم
بی او عطشم را به چه آبی بنشانم؟
آغوش خدا اوست مبادا که بمانم
«باید بروم زود خودم را برسانم
حتی شده حتی شده از کوه و کمرها»
ای قوم خزان دیدۀ بی برگ و شکوفه
ای قوم کالأنعامِ گرفتار علوفه
از أوفِ بِعَهدی نشنیدید فَأَوفِ...
«از مکه خبر رفته رسیده است به کوفه
حالا همه با خیره سری خیره به سرها»
بر خاک عزیزی است که با اسب تنش را...
بر خاک عزیزی است که نیزه بدنش را...
بر خاک عزیزی است که حتی کفنش را...
«بر خاک عزیزی است... ولی پیرهنش را...
سربسته بگویند پسرها به پدرها»
نوری است که می آید و ظلمات ستیزی است
ابلیس گمان کرد کزو راه گریزی است
می آید و اَلله عجب خیرُ حفیظی است
"برخاک عزیزی است و در راه عزیزی است
خود را برسانید که داغ است خبرها"