- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۰۶
- بازدید: ۱۶۸۴
- شماره مطلب: ۱۴۰۲
-
چاپ
ردای مرثیه
و چشمهای تو مبهوت کرده دلها را
به رخ کشیده قدومت عصای موسی را
بغل گرفته نسیم شریعه عطر تو را
شمیم علقمه پر کرده است صحرا را
و مشک پاره برایم دوباره میخواند
دوباره روضۀ دست جدای سقا را
کنار آبی و ذکر عطش به لب داری
طنین ذکر تو تحقیر کرده دریا را
و تا همیشه تو با آن سر شکوفایت
ردای مرثیه پوشاندهای غزلها را
-
ارکان عالم
شش گوشهی ضریح تو ارکان عالم است
هفت آسمان برای تو مشغول ماتم است
جبریل نوحهخوان و ملائک به سر زنان
عرش خدا به یاد تو لبریز از غم است
-
سرش را بسته بودند
تمام کودکانت خسته بودند
و روی خاکها بنشسته بودند
چه خالی بود جای دست عباس
سرش را روی نیزه بسته بودند
-
امشبی را ...
بوی ایثار و شهادت بوی خون میآید
عشق از پردهی اسرار برون میآید
این سوی معرکه آوای جنون میآید
آن سوی معرکه پیوسته قشون میآید
-
میرفتی ...
پناه قافلۀ بی پناه! میرفتی
بهرغم دلهرۀ ذوالجناح میرفتی
کسی برای تو دیگر نمانده بود آقا!
تو یک تنه به دل آن سپاه میرفتی
ردای مرثیه
و چشمهای تو مبهوت کرده دلها را
به رخ کشیده قدومت عصای موسی را
بغل گرفته نسیم شریعه عطر تو را
شمیم علقمه پر کرده است صحرا را
و مشک پاره برایم دوباره میخواند
دوباره روضۀ دست جدای سقا را
کنار آبی و ذکر عطش به لب داری
طنین ذکر تو تحقیر کرده دریا را
و تا همیشه تو با آن سر شکوفایت
ردای مرثیه پوشاندهای غزلها را