مشخصات شعر

امتحان

یک کودک شش ماهه در آن روز، بر روی دست عرش جان می‌داد

با اهرم فوارۀ خونش، ارکان هستی را تکان می‌داد

 

خاموشی‌اش پر بود از فریاد، با یک پیام آتشین بر لب

وقتی که در گلدستۀ غیرت، خون گلوی او اذان می‌داد

 

هفتادمین سال نزول وحی، فصل تنزل بود و بی دردی

یک غیرت شش ماهه در آن روز، زانوی ایمان را توان می‌داد

 

آن روز، روز ذبح ایمان بود، در مسلخ بیگانگی از خویش

بعضی به غارت فکر می‌کردند، حتی صداها بوی نان می‌داد

 

اعصاب عبرت خرد بود آن روز، از بازی ایامِ با عترت

آدم برای چندمین نوبت، در آدمیت امتحان می‌داد

 

آن روز پیش از او همه دیدند، مردی که ذهنش آسمانی بود

دست جدا از پیکر خود را، در دست‌های آسمان می‌داد

امتحان

یک کودک شش ماهه در آن روز، بر روی دست عرش جان می‌داد

با اهرم فوارۀ خونش، ارکان هستی را تکان می‌داد

 

خاموشی‌اش پر بود از فریاد، با یک پیام آتشین بر لب

وقتی که در گلدستۀ غیرت، خون گلوی او اذان می‌داد

 

هفتادمین سال نزول وحی، فصل تنزل بود و بی دردی

یک غیرت شش ماهه در آن روز، زانوی ایمان را توان می‌داد

 

آن روز، روز ذبح ایمان بود، در مسلخ بیگانگی از خویش

بعضی به غارت فکر می‌کردند، حتی صداها بوی نان می‌داد

 

اعصاب عبرت خرد بود آن روز، از بازی ایامِ با عترت

آدم برای چندمین نوبت، در آدمیت امتحان می‌داد

 

آن روز پیش از او همه دیدند، مردی که ذهنش آسمانی بود

دست جدا از پیکر خود را، در دست‌های آسمان می‌داد

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×