- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۰۲/۱۰
- بازدید: ۱۷۵۲۸
- شماره مطلب: ۱۳۴۹
-
چاپ
بوسه بر گلوی تیغ
با کام تشنه بوسه زدی بر گلوی تیغ
بر خاک ریخت تا به ابد آبروی تیغ
نامی ز آب چشمۀ حیوان نمانده است
این سان که جاودان شدی از سبوی تیغ
هویی زدی به عرصۀ عشق از صفای دل
در دم فرو نشست همه های و هوی تیغ
بالای نیزه هم گل آواز تو شکفت
خاکستر از صدای تو شد آرزوی تیغ
بعد از تو ای ستارۀ آلالههای پاک
رویید لالههای فراوان به کوی تیغ
-
ای پارهپاره!
ای پارهپاره پیکر قرآن! سرت کجاست؟
آه! ای سر بریده! بگو پیکرت کجاست
فریاد «وا عطش عطشا» رفته تا کجا
سقّای کودکان تو، آبآورت کجاست؟
-
بیگلو هم
تشنۀ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
لاله را بگْذار و بگْذر، لایق عشق تو نیست
ما به پای عاشقی، سرو و صنوبر میدهیم
-
روشن از او
اینکه میآید ز شط، بی چشم و دست
رونق بازار مهرویان شکست
میرسد اینگونه ماه عاشقی
بوالعجبراهی است، راه عاشقی
-
در تنپوشی از شمشیر
به میدان میبرم از شوق سربازی سرِ خود را
تو هم آماده کن، ای عشق! کمکم خنجر خود را
مرا اگر آرزویی هست باور کن به جز این نیست
که در تنپوشی از شمشیر بینم پیکر خود را
بوسه بر گلوی تیغ
با کام تشنه بوسه زدی بر گلوی تیغ
بر خاک ریخت تا به ابد آبروی تیغ
نامی ز آب چشمۀ حیوان نمانده است
این سان که جاودان شدی از سبوی تیغ
هویی زدی به عرصۀ عشق از صفای دل
در دم فرو نشست همه های و هوی تیغ
بالای نیزه هم گل آواز تو شکفت
خاکستر از صدای تو شد آرزوی تیغ
بعد از تو ای ستارۀ آلالههای پاک
رویید لالههای فراوان به کوی تیغ