- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۷/۲۶
- بازدید: ۶۶۵۲
- شماره مطلب: ۱۳۲۲
-
چاپ
شعر عاشورایی عطار نیشابوری
امام از ماه تا ماهی حسین است
امامی کافتاب خافقین است
امام از ماه تا ماهی حسین است
چو خورشیدی جهان را خسرو آمد
که نه معصوم پاکش پس رو آمد
چو آن خورشید اصل خاندان است
به مهرش نه فلک از پی روان است
چراغ آسمان مکرمت بود
جهان علم و بحر معرفت بود
به همّت هر دو عالم کم گرفته
ولی نورش همه عالم گرفته
رخ او بود خورشید الهی
شبی تاریک، مویش از سیاهی
کسی کو آفتاب و شب به هم خواست
حسن آن از حسین آمد به هم راست
امام ده و دو حق کرد قسمت
که هر یک پردهای سازد ز عصمت
ده و دو پرده زان آمد پدیدار
حسینی بود امّا پردهای زار
ببرد این راه او گر مبتلا بود
ولی خونریز او در کربلا بود
اگر هستی تو اهل پردهٔ راز
ازین پرده به زاری میده آواز
بسی خون کردهاند اهل ملامت
ولی این خون نخسبد تا قیامت
هر آن خونی که بر روی زمانه است
برفت از چشم و این خون جاودانه است
چو ذاتش آفتاب جاودان بود
ز خون او شفق باقی ازان بود
چو آن خورشید دین شد ناپدیدار
در آن خون چرخ میگردد چو پرگار
شعر عاشورایی عطار نیشابوری
امام از ماه تا ماهی حسین است
امامی کافتاب خافقین است
امام از ماه تا ماهی حسین است
چو خورشیدی جهان را خسرو آمد
که نه معصوم پاکش پس رو آمد
چو آن خورشید اصل خاندان است
به مهرش نه فلک از پی روان است
چراغ آسمان مکرمت بود
جهان علم و بحر معرفت بود
به همّت هر دو عالم کم گرفته
ولی نورش همه عالم گرفته
رخ او بود خورشید الهی
شبی تاریک، مویش از سیاهی
کسی کو آفتاب و شب به هم خواست
حسن آن از حسین آمد به هم راست
امام ده و دو حق کرد قسمت
که هر یک پردهای سازد ز عصمت
ده و دو پرده زان آمد پدیدار
حسینی بود امّا پردهای زار
ببرد این راه او گر مبتلا بود
ولی خونریز او در کربلا بود
اگر هستی تو اهل پردهٔ راز
ازین پرده به زاری میده آواز
بسی خون کردهاند اهل ملامت
ولی این خون نخسبد تا قیامت
هر آن خونی که بر روی زمانه است
برفت از چشم و این خون جاودانه است
چو ذاتش آفتاب جاودان بود
ز خون او شفق باقی ازان بود
چو آن خورشید دین شد ناپدیدار
در آن خون چرخ میگردد چو پرگار