- تاریخ انتشار: ۱۳۹۱/۰۸/۲۹
- بازدید: ۴۳۰۸
- شماره مطلب: ۱۱۵
-
چاپ
پروانۀ عشق
پروانۀ عشقم من و شمع سحرم نیست
خواهم که زنم بال ولی بال و پرم نیست
از شدت شرمندگی از زینب و عباس
آن گونه شدم آب که دیگر اثرم نیست
سوی تو سرافکنده بیایم که بدانی
در پیش وجود تو نمای دگرم نیست
اذنم بده تا جان به فدایت بنمایم
والله کز این آرزوی بیشترم نیست
حرّم من و در بین کمند تو اسیرم
جز آتش عشقت به دل شعله ورم نیست
از چشمۀ چشمم شده یک نهر روانه
جز خون دل، آرامش اشک بصرم نیست
-
صلابت حیدری
تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما
قربان چهرهات که تجلی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
-
پسر سوم زهرای تو، عبّاس شده
سحر مکه صفای دگری پیدا کرد
ناله سوخته دلها، اثری پیدا کرد
کعبه میخواست که دل را ز بتان پاک کند
دید فرزند خلیل و جگری پیدا کرد
-
آیههای کوثر
برخیز ای جوان! سر خود بر زمین مکش
تو زخم دیدهای، پر خود بر زمین مکش
ای مادریتر از همه، کم دست و پا بزن
پهلو شبیه مادر خود بر زمین مکش
-
خسوف قمر
عدهای بی سر و پا دور و برش خندیدند
پاسخ ناله و سوز و جگرش، خندیدند
مادری بود و جوان مرگ شد و آخر کار
همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
پروانۀ عشق
پروانۀ عشقم من و شمع سحرم نیست
خواهم که زنم بال ولی بال و پرم نیست
از شدت شرمندگی از زینب و عباس
آن گونه شدم آب که دیگر اثرم نیست
سوی تو سرافکنده بیایم که بدانی
در پیش وجود تو نمای دگرم نیست
اذنم بده تا جان به فدایت بنمایم
والله کز این آرزوی بیشترم نیست
حرّم من و در بین کمند تو اسیرم
جز آتش عشقت به دل شعله ورم نیست
از چشمۀ چشمم شده یک نهر روانه
جز خون دل، آرامش اشک بصرم نیست